خلاصة:
عدالت بهعنوان یکی از نیازهای جامعه بشری، در عرصه فلسفه سیاسی همیشه مورد مداقه بوده است؛ در اواخر قرن بیستم مایکل والزر در مقابل کتاب نظریههای عدالت جان رالز، کتاب قلمروهای عدالت را به نگارش درآورد. وی با رویکرد زمینهمحورانه خود، تفسیری نسبیگرا و کثرتگرا از عدالت توزیعی بهدست میدهد که نحوه توزیع مواهب اجتماعی در آن براساس فهم مشترک اعضای جوامع سامان مییابد. والزر عدالت توزیعی خود را بر پایه دو اصل 1. برابری ساده و 2. برابری پیچیده صورتبندی میکند؛ چه اینکه از منظر والزر هنجارهای اخلاقی (فربه و نحیف) شالوده اصول عدالت وی را پیریزی میکنند. مقاله حاضر میکوشد تا ضمن بهره از سنت فکری جامعهگرایانه بهعنوان چارچوب نظری، به خوانش انتقادی نظریه عدالت والزر، بپردازد. جامعهگرایی سنتی فکری است که با چاشنی انتقاد از اصول لیبرالیسم به بازسازی آن میاندیشد. بهنظر میرسد مهمترین نقطه قوت نظریه عدالت والزر رد جهانشمولگرایی حاکم بر نظریه عدالت لیبرالی و مهمترین ضعف آن نیز تکیه بر هنجارهای اخلاقی فربهای است که نمیتواند تعارضات اخلاقی میان جوامع را حل کند. این مهم زمینه نسبیگرایی رادیکال در تعریف عدالت را در پی دارد.
Justice, as a requisite for human societies, has been continuously under scrutiny in political philosophy realm. Theoretical altercations which have emerged within the frameworks of various philosophical schools can best represent this momentous subject. Michael Walzer penned his book, Spheres of Justice, at the late twentieth century as a response to John Rawlss justice theories. He provides a relativist and pluralist interpretation of distribution justice through his context-based approach; in which the method of distributing social endowments is structured based on a consensus amongst society members. Walzer formalizes his distributive justice based on two principles of 1) simple equality, and 2) complex equality since the moral norms (thick or thin) are foundations of his justice precepts. The present article tries to critically review Walzers distribution justice while benefiting from socialistic thinking tradition as the theoretical framework. Socialism is a traditional thought school which ponders on how to renovate liberalism while keeping a flavor of criticism. Eventually, it seems that the main strength of Walzers theory of justice lies in his refutation of universalism which dominates liberal justice theory; while it suffers from the main weakness of relying on thick moral norms which fail to resolve moral conflicts amongst societies. This exacting notion however, opens the issue of relativism in definition of justice concept.
ملخص الجهاز:
ویورل توتی دربارة محدودیت اجتماعی نظریۀ عدالت مایکل والزر به این نکته اشاره می کند که اگر ترکیب دو تز اصلی والزر (وجود استقلال برخی از حوزه های عدالت اجتماعی با هم و اصول حاکم بر توزیع مواهب که براساس فهم اعضای یک جامعه انجام می گیرد) را در کنار هم قرار دهیم ، باید گفت جامعه نمی تواند مبتنی بر روندی توصیفی و تفسیری بنا شود، زیرا جوامع بشری دارای تنوع قومی و فرهنگی اند.
او می گوید در جوامع باید نهادهایی شکل گیرند که متولی اصل همگون سازی خود با تفاوت ها باشند؛ یعنی با دگربودها و غیرخودی ها سازواری و انطباق داشته باشند؛ حال این سؤال پیش میآید که آیا منطقی است بگوییم تمامی فرهنگ ها دارای این توانش اند؟ از آنجا که والزر به شناسایی فرهنگ های دیگر اعتقاد دارد، با ارائۀ چنین نظریه ای اصولا سایر ایدئولوژی ها و فرهنگ هایی را که نمی توانند اصل تطابق با تفاوت را نهادینه کنند، فرهنگ و ایدئولوژیهای ناخالص قلمداد می کند.
آیا پذیرش این نابرابری ها ناشی از برداشت مشترک یا فهم جمعی چنین اخلاقی توسط اعضای آن جامعۀ خاص است یا نتیجۀ جبر نظام سیاسی موجود در آن جامعه ؟ بی شک نمی توان گفت این مسئله (پذیرش نابرابریها) ریشۀ اخلاقی دارد، چراکه به نظر می رسد اخلاق تا حدود زیادی در ذات انسان ریشه دارد و از طرفی هر چیزی که پیامدهای خوشایند و رضایت مندی مادی و معنوی در پی داشته باشد، انسان ها فطرتا طالب آن اند و به جرأت می توان گفت پذیرش چنین تبعیض طبقاتی در این جوامع ، ریشۀ اجتماعی دارد و نمی توان آن را به مقوله ای جهانشمول به نام اخلاق پیوند زد؛ چنانکه والزر این مسئله (نابرابری ها در برخی جوامع ) را به اخلاق حداکثری مربوط می داند.