خلاصة:
«اَُُدیپ در جاده» روایتی است از مسیری که اُدیپ طی میکند تا از تِب به کُلُن برسد، از شهری که در آن گناهش بر او هویدا میشود به شهریکه سرانجام آرامگاه او میگردد. مسیری که از لحاظ روایی بین دو نمایشنامۀ سوفوکل قرار میگیرد و اینچنین «اُدیپِ شهریار» را به «اُدیپ در کُلُن» وصل میکند. درواقع بوشو با بهرهگیری از این خلأ روایی مسیری را متصور میشود که طی کردن آن به اُدیپ اجازه خواهد داد تا با وضعیت رنجور خود مواجه و درنهایت از آن رهایی یابد. با این وصف و با استناد به تجربیات نویسنده در عرصۀ روانکاوی میتوان مسیر اُدیپ را استعارهای از یک فرایند رواندرمانی موفق دانست. موقعیتی که به ما این امکان را خواهد داد تا با در نظر گرفتن برخی از مفاهیم روانکاوی به مطالعۀ دوبارۀ اثر بپردازیم، تا از این رهگذر علاوه بر فهم عمیقتر این مفاهیم، فعلیت یافتنشان را بر بستری روایی-داستانی دنبال کنیم.
ملخص الجهاز:
» (مک فارلاند سولومون، ٢٠٠٢: ١٤١) با این توضیح اگر بپذیریم ادیپ در جادهای که بوشو برای او از تب تا کلن ترسیم مـی کنـد در مسیر تحول و تعالی گام برمی دارد، باید قدری از رویکرد تقلیل گرای فروید فاصله بگیـریم ، زیرا او عمیقا این نوع نگرش به تعـالی transcendence ١ را رد کـرده و ایـن گونـه عنـوان می کند: «بسیاری از ما به سختی از این اعتقاد دست می کشیم کـه انـسان از اسـاس گـرایش بـه تکامل دارد، گرایشی که انسان را تا به امروز به اعتلای اخلاقی و دستاوردهای فکری بلندمرتبه رسانده است و از همین رو انتظار می رود او را به یک ابرانسان تکامل بخشد.
» (فون فرانتس ، ١٣٨٥: ٢٧٨) درواقع همانطور که در بالا گفته شد، این آنتیگـون است که برای اولین بار تداعی گر وجهة سرکوبشدة رابطة خویش با ادیـپ مـی شـود (بوشـو، ١٣٩٣: ١٢٩)؛ اوست که در طول حجاری موج ، رفتارهای ادیپ را در ارتباط بـا گذشـته ای دور قرار می دهد و این چنین پذیرش گذشته را برای او راحت تر می کند (همان: ١٤٨-١٤٩)؛ اوسـت که باید ادیپ را مجبور به حجاری قسمت فوقانی موج کند و ایـن چنـین بـه او جـرأت عمیـق شدن در ژرفای ناخودآگاهی اش را بدهد (همان: ١٤٥-١٤٦)؛ و مهم تـر از همـه اوسـت کـه در پایان، چهرة ادیپ را بر دیوارة صخره حجاری و حقیقت او را در زمان جاری مـی کنـد: او «بـر تخته سنگ ، چهرة شگرفی را اعمال می کند که در کودکی شناخته و بعضی اوقات بر رویش خم شده است .