خلاصة:
این مقاله ضمن بررسی و نقد فرهنگ نامه اصول فقه از اهمیت فرهنگ نامه نویسی،
شیوه نگارش و ترتیب طبقه بندی اصطلاحات در آن سخن می گوید. دراین راستا،
بر ارتباط درونی مفاهیم تکیه میکند و اینکه چگونه این ارتباط می تواند
سامانبخش اصطلاحات در گروه های معینی باشد. به علاوه، مقاله از ارتباط نزدیک
اصول فقه با دیگر علوم به ویژه با منطق، قواعد زبان و معناشناسی سخن می گوید
و لزوم اشتمال بر اصطلاحات مشترک با آن علوم را یادآور می شود. سرانجام
لزوم آوردن تعریف یا وصف کوتاهی از هر اصطلاح را در سرآغاز مدخل هایی که
تعریف پذیر و یا درخور توصیف اند، تذکر می دهد. در پایان ارزیابی کوتاهی درباره
چگونگی پیدایش و سیر اولیه اصول فقه صورت میگیرد و ارزش رساله شافعی در
میان رسالات مشابه در عصر خود بازشناسی می شود.
ملخص الجهاز:
"در ایــن فرهنگ نامــه بســیاری از ابلصکوـلــه یدر گزاره هــای قواعــد اصولــی را می بینیــم کــه بــا عنــوان اصــل و یــا اصالــت شــناخته شــده اند حتــی در تعریــف علــم اصــول و تعریــف یــا وصــف اغلــب آن هــا به جــای خــود آمده اســت ؛ امــا تعریــف خــود می بینیــم اصــل یــا اصالــت کــه عنوان دهنــدة آن قاعــده اســت ، نیامده اســت ؛ ماننــد اصالــت ظهـور کـه تعریـف آن چنیـن آمده اسـت : «اخـذ بـه ظهـور کلام و القـای احتمـال خــلاف آن .
٢٠٨) و عیســی بن مهــران رســاله های مفقودشــده ای بــه نام هــای الألفــاظ و علــل الأحادیـث و کتـاب السـنن نوشـته بودنـد کـه نشـانگر گام هـای اولیـۀ شـیعیان در زمینـۀ نـگارش اصـول فقـه اسـت ؛٩ امـا نویسـندگان پیشـگام شـیعه چـون شـیخ مفیـد و سـیدمرتضی و شـیخ طوسـی کـه نخسـتین کتاب هـای مـدون اصـول فقـه شـیعه را نوشـتند، در نوشـته های خـود اسـتنادی یـا ارجاعـی بـه مؤلفـان مزبـور نکرده انــد و بازتابــی نســبت بــه آرای آنــان نشــان نداده انــد؛ از ایــن رو بــا توجــه بــه قــرب عصــر ایــن نویســندگان بــا مؤلفــان یادشــده در فــوق ، مــا بایــد انتظــار داشــته باشــیم کــه ســخن از پیشــگامی شــیعه در بنیان گــذاری اصــول فقــه را از زبـان شـیخ طوسـی یـا سـیدمرتضی در قـرن پنجـم بشـنویم ، نـه از آیـت الله صـدر در قـرن چهاردهـم هجـری ."