خلاصة:
ﯾﮑﯽ از ﻣﻌﻈﻼت ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺸﺮی ارﺗﮑﺎب ﺟﺮم ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﺮا ﮐﻪ ﻧﻈﻢ و اﻣﻨﯿﺖ ﺟﺎﻣﻌﻪ را ﻣﺨﺪوش و آراﻣﺶ ﻣﺮدم را ﺳﻠﺐ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ، ﻣﻬﻤﺘﺮ از ﺧﻮد ﺟﺮم و ﺑﺴﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎک ﺗﺮ از ﺟﺮم، ﭘﺪﯾﺪه ی ﺗﮑﺮار ﺟﺮم اﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺣﺎﮐﯽ از ﻋﺪم اﺻﻼح ﭘﺬﯾﺮی ﻓﺮد ﻣﺠﺮم از واﮐﻨﺶ ﻫﺎی ﻧﻈﺎم ﮐﯿﻔﺮی ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﻧﺎﺷﯽ از ﻧﺎﮐﺎرآﻣﺪی ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺟﻨﺎﯾﯽ ﺟﻮاﻣﻊ در ﺗﺤﻤﯿﻞ واﮐﻨﺶ ﻫﺎی ﻣﻨﺎﺳﺐ از ﯾﮏ ﻃﺮف و ﻋﺪم ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺟﻬﺖ ﺑﺎزﭘﺮوری ﻣﺠﺮﻣﺎن از ﻃﺮف دﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬاران ﻧﯿﺰ اﻏﻠﺐ ﺗﺸﺪﯾﺪ ﻣﺠﺎزات را ﮔﺎه ﺗﻨﻬﺎ ﭼﺎره و راه ﺣﻞ ﺗﮑﺮار ﺟﺮم داﻧﺴﺘﻪ اﻧﺪ و ﮔﺎه در ﮐﻨﺎر ﺗﺸﺪﯾﺪ ﻣﺠﺎزات ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻫﺎی دﯾﮕﺮی ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﮐﺎرﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ؛ در اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺳﻌﯽ ﺷﺪه اﺳﺖ ﻋﻼوه ﺑﺮ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﻔﻬﻮم ﺗﮑﺮار ﺟﺮم، ﻣﺒﺎﻧﯽ آن ﻧﯿﺰ ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮار ﮔﯿﺮد ﺗﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ دﻟﯿﻞ و ﯾﺎ دﻻﯾﻠﯽ دﺳﺘﮕﺎه ﻋﺪاﻟﺖ ﮐﯿﻔﺮی ﻏﺎﻟﺒﺎ در ﻗﺒﺎل ﺗﮑﺮار ﮐﻨﻨﺪﮔﺎن ﺟﺮم ﻣﺠﺎزات ﺑﯿﺸﺘﺮی را ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺠﺮﻣﺎن ﻣﺒﺘﺪی اﻋﻤﺎل ﻣﯽ ﻧﻤﺎید
ملخص الجهاز:
"یعنی در صورت تکرار جرم مجازات فرد مجرم شدت پیدا می کند و از حداکثر مجازات قانونی برای آن جرم بیشتر می شود، حال سؤال این است که چه نیرو و قدرتی باعث شده است که مجازات فرد مجرم در حالت تکرار جرم بیشتر شود؟ در واقع چه استدلال و نظری می تواند پذیرش تشدید مجازات را در قبال تکرار جرم توجیه کند؟ در ابتدای بحث از مبانی تکرار جرم لازم است که اشاره ای کوتاه به مبانی مسئولیت مجرمین در ادوار مختلف تاریخی و همچنین در نظریات مطرح شده در قرن هجده میلادی و بعد از آن داشته باشیم ؛ پس از سپری شدن دوران سه گانه انتقام شخصی، دادگستری خصوصی و دادگستری عمومی که نابرابری ها و فجایع عظیم انسانی در زیر سایه جور اندیشه ها و عقاید حکام آن زمان ارتکاب پیدا کرد، سرانجام در قرن هجده حقوق جزا مهمترین دوره ی تحول خود را آغاز کرد و با نگاهی علمی به جرم و مجرم و مجازات پرداخته شد و سعی بر آن شد که در گزینش مجازاتها و میزان آنها، اهدافی چون اصلاح مجرم و جلوگیری از ارتکاب مجدد جرم و نیز درمان حالت خطرناک مجرم در نظر گرفته شود و در اندیشه های ظالمانه ادوار گذشته تجدیدنظر اساسی صورت بگیرد، اولین نظریاتی که در این رابطه مطرح شد و باعث متروک شدن رسوم کهنه و فرسوده ادوار گذشته شد و اصول نوینی را در حقوق جزا به وجود آورد، مربوط به مکتب فایده اجتماعی است ، بانیان مکتب فایده اجتماعی معتقد بودند که مجازات باید فایده ی اجتماعی داشته باشد و این فایده در منع بزهکاران در ارتکاب جرایم بعدی ظهور پیدا می کند، روسو که از بانیان این مکتب است معتقد بود که جامعه نباید در اعمال مجازات با کثرت و شدت آن فرد را بترساند، زیرا هیچ کس آنقدر شرور نمی باشد که نتوان او را برای کار خیری آماده نمود (باهری و داور، ١٣٨٤، ٦٩)، البته پیروان مکتب فایده اجتماعی راه افراط را در پیش گرفتند و نظریه پردازان آن صرفا فایده اجتماعی را مدنظر داشتند و از ویژگی های مجازات در برقراری عدالت غافل ماندند زیرا معتقد بودند با توجه به برابری همه افراد در مقابل قانون در هنگام تدوین مجازات و تقنین قانون باید بدون آنکه سن ، وضع روانی و مزاجی، شئون اجتماعی یا شرایط دیگر در نظر گرفته شود مجازاتی یکسان و یکنواخت برای همگان اتخاذ گردد."