خلاصة:
امروزه شاکله جامعه بینالمللی، بیش از آنکه صرفا اجتماع دولتها باشد، جامعه مشترکات بینالمللی است. در چنین جامعهای هم نهادها و رویهها و ساختارهای بینالمللی و هم مبنای تعهد و التزام دولتها به اصول و قواعد حقوق بینالملل، طبعا بازتعریف میشود. اما مفهوم جامعه مشترکات بینالمللی در لسان مکاتب حقوقی مختلف با برداشتها و بازتابهای متفاوتی مواجه بوده است. در این میان، مکتب آمریکایی نیوهیون با نقد مفهوم قدرت ناب بهعنوان هسته سخت حقوق بینالملل و نقش آن در ساختن هنجارها و اصول بنیادی حقوق و روابط بینالملل، بر منطق جدید قدرت تاکید میکند و حقوق را برآیند تضارب قدرتهای جهانی در فرآیند رویههای دولتها و بازیگران غیردولتی میداند و بدینسان جامعه مشترکات بینالمللی را جایگزین مفهوم سنتی قدرت میسازد. گرچه این رویکرد، گامی به پیش است اما دقت در آموزههای این مکتب نشان میدهد که بنمایه آن همان راهبرد رئالیسم سیاسی است، منتهی با روایتی متفاوت از قدرت که درنهایت به صیانت از منافع ملی ابرقدرتها ازجمله آمریکا منجر میشود. در این مقاله، به تبیین و تحلیل عناصر فکری مکتب نیوهیون و نقد آنها میپردازیم و نشان خواهیم داد که رویکرد این مکتب به قدرت چگونه درنهایت منجر به نابرابری در عرصه قاعدهسازی بینالمللی میان دولتها گشته و با مقتضیات حقوق بینالملل ناسازگار است
ملخص الجهاز:
مکتب نیوهیون باور ندارد کـه حقـوق ، کالبـدی متشکل از مجموعه قواعد حقوقی پیشینی باشد که کارشـان نظـم و نسـق دادن بـه رفتارهـای اجتماعی است ؛ بلکه حقوق را فرایندی از انتخاب ها و تصمیمات مبتنـی بـر تعـاملات اجتمـاعی بازیگران عرصه بین المللی در دل موقعیت های گوناگون میداند که در جامعه بـین المللـی عمـلا محقق میشوند.
در نگاه این نومحافظه کاران ملیگراهـا، حقـوق بـین الملـل از یکسـو وسـیله دسـتیابی و پیشبرد منافع ملی است و از سوی دیگر قادر نیست مانعی بر سر راه سیاست های ملـی- دولتـی کشورها ایجاد کند (٣٩٨ :٢٠٠٧ ,Levitt ) اما مکتب نیوهیون با ارائه چارچوبی ساختارگرایانه از مفاهیم حقوق بین الملـل و بـا مطالعـه این مفاهیم در بستر جامعه بین المللی به کمک روش هایی علمی و چندوجهی، حقوق را حاصـل فرایندی از مجموعه تعاملات بازیگران و نهادهای بین المللی مـیدانـد کـه در راسـتای بـرآورده کردن اهدافی متعالی به نام جامعه مشترکات بین المللی گام برمی دارند.
مکتب نیوهیون ، بر همین نیروها به عنوان بخشـی از کنشـگران اجتمـاعی تأکیـد دارد و معتقـد است این نیروهای غیردولتی نه تنها مستقیما نقش آفرینی میکنند، بلکه بر تعریـف منـافع ملـی دولت ها و بـر اراده تصـمیم گیرنـدگان نهـایی بـازیگران اصـلی حقـوق بـین الملـل (دولـت هـا و سازمان های بین المللی ) تأثیر میگذارند.
به عبارت دیگر، این مکتب تلاش دارد به جای تأکید بر قواعد از پـیش تعیـین شـده حقـوقی بین المللی، با بهره گیری از نظریه مهندسی اجتماعی و پیش بینی گرایش های آتی و با توجـه بـه رویه دادگاه ها درباره اختلافات و تعارض هـای ناشـی از رویـه هـا و تعـاملات اجتمـاعی و نیـز بـا استفاده از یافته های تاریخی و جامعه شناختی و تعمیم آنها به حقوق بـین الملـل ، میـان قـدرت بازیگران مختلف جامعه بین الملل (دولتی- غیردولتی) توازنی مؤثر ایجاد کند.