خلاصة:
ازنظر ابنسینا سعادت برترین چیزی است که موجود زنده درپی آن تلاش میکند. او باتوجهبه مبانی هستیشناختی و انسانشناختی خود، جوهر اصلی انسان را عقل میداند که با اتصال به عقل فعال و رسیدن به مرتبۀ عقل مستفاد، به کمال نهایی و سعادت حقیقی خود میرسد و از والاترین، بادوامترین و بیشترین لذت بهرهمند میشود. در این مقاله، پس از تبیین و تحلیل دیدگاه ابنسینا دربارۀ سعادت، آن را بررسی و نقد میکنیم. غفلت از برخی ساحتهای وجودی انسان و مؤلفههای سعادت، ناسازگاری با مبانی فلسفی، غفلت از نقش ایمان و عمل صالح در سعادت انسان و تفکیک نکردن سعادت فرد و سعادت نوع، از کاستیهای دیدگاه ابنسیناست.
ملخص الجهاز:
شيخ و ديگر حکيمـان در بحـث سـعادت آدمـي، بيشتر به نوع انسان نظر و براساس قوا، استعداد و تواناييهاي اين نوع ، سعادت حقيقي وي را مشخص ميکنند؛ اما اگر بـه افراد انسان و تفاوت هاي فراوان آن ها در ظرفيت ها، قـوا، اسـتعدادها، اوضـاع و امکانـات توجـه کنـيم ، بيترديـد بحـث به گونه اي ديگر خواهد شد و آنچه را دستيابي به آن فقط براي گروهي از آدميان ميسر اسـت ، نميتـوان سـعادت حقيقـي تک تک افراد دانست که اگر کسي به آن نرسد، به شقاوت محکوم شود.
لـذت بخش بـودن و لذت بخش نبودن چيزي مربوط است به يک قوه و استعداد خاص و يا به يک عضو خاص در وجود انسان ؛ اما مصـلحت گسترٔە مفهوم سعادت سعادت ازنظر شيخ و ديگر حکيمان ، مفهـوم عـامي دارد و بـراي همـة موجـوداتي بـه کار ميرود که ادراک و شعور دارند.
١ شيخ و نيز ديگر حکيمان مشاء برهمين اساس سـعادت حقيقـي آدمي، يعني سعادت انسان را ازآن حيث که انسان است ، در رشد و پـرورش و فعليـت يـافتن تمام عيار عقل نظري ميدانند که موجب مي شود انسان عالمي عقلـي شـبيه بـه عـالم عينـي شود؛٢ اما کمال عقل عملي، که با تهذيب اخلاق و تحصيل فضايل و ملکات به دست ميآيد، هرچند در سعادت انسان دخيل است ، نقش فرعي و ثانوي دارد و گاهي شرط و لازمۀ کمـال عقل نظري است ؛٣ زيرا عقل عملي در درجۀ پـايين تري از عقـل نظـري قـرار دارد؛ بنـابراين کمال آن نيز پايين تر از کمال عقل نظري است ؛ پـس سـعادت کـه بهره منـدي از والاتـرين و ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ١.