خلاصة:
احساسات انسانی، تمام ابعاد زندگی بشر را تحت تاثیر خود قرار می¬دهد و تصور بروز کنش سیاسی کاملا عقلانی از سوی شهروندان مورد تامل و نقد قرار گرفته است. برخی از عوامل روانی مثل اضطراب، به عنوان یک متغیر تاثیرگذار درونی در انسان، نه تنها زندگی روزمره ما، بلکه حیات سیاسی اکثر شهروندان را تحت تاثیر خود قرار می¬د¬هد. در مقاله حاضر، اثر اضطراب به عنوان متغیری تاثیرگذار بر رفتار سیاسی شهروندان مورد توجه قرار گرفته است. برای آزمون فرضیه، بر اساس قضیه حد مرکزی، نمونه¬ای 35 نفره از میان دانشجویان پسر دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در سال 1391 ه.ش مد نظر گرفته شده است. استدلال اصلی مقاله این است که تاثیرگذاری اضطراب بر سطح رفتار سیاسی، ماهیت دو سویه دارد: نخست، هر چه اضطراب افزایش یابد، سطح رفتار سیاسی شهروندان نیز افزایش می¬یابد؛ اما اگر میزان اضطراب به درجه خطرناک و بیمارگونه خود نزدیک شود و موجب تنش¬های اضطرابی- روانی شود، در آن صورت نه تنها رفتار سیاسی افزایش نمی¬یابد، بلکه شهروندان برای کاهش دادن به میزان اضطراب خود، سعی در استفاده از سازوکارهای دفاعی میکنند که این مسئله به نحوی دو قطبی می¬تواند از یکسو تشدید فعالیتهای اجتماعی و از سوی دیگر، انزوای سیاسی را برای آنها در پی داشته باشد. در پایان مقاله، مدلی ارائه شده که می¬تواند چگونگی بازگشت تعادل به جامعه را نمایش دهد.
ملخص الجهاز:
"استدلال اصلی مقاله این است که تأثیرگـذاری اضـطراب بـر سـطح رفتـار سیاسی ، ماهیت دو سویه دارد: نخست ، هر چه اضطراب افزایش یابد، سطح رفتـار سیاسی شهروندان نیز افزایش می یابد؛ اما اگر میزان اضطراب به درجه خطرنـاک و بیمارگونة خود نزدیک شود و موجب تنش های اضـطرابی - روانـی شـود، در آن صورت نه تنها رفتار سیاسی افزایش نمی یابد، بلکه شهروندان برای کـاهش دادن به میزان اضطراب خود، سعی در استفاده از سازوکارهای دفاعی می کنند که ایـن مسئله به نحوی دو قطبی می تواند از یکسو تشـدید فعالیـت هـای اجتمـاعی و از ∗ نویسنده مسئول: دانشیار گروه علوم سیاسی ، دانشگاه تهران aashraf@ut.
فرضـیة مقالـه ایـن اسـت کـه تأثیرگذاری اضطراب بر سطح رفتـار سیاسـی ، ماهیـت دوسـویه دارد: نخسـت ، هـر چـه اضطراب افزایش یابد، سطح رفتار سیاسی شهروندان نیز افزایش می یابد؛ امـا اگـر میـزان اضطراب به درجة خطرناک و بیمارگونة خود نزدیک شود و موجب تنش های اضطرابی - روانی شود، در آن صورت نه تنها رفتار سیاسی افزایش نمی یابد، بلکـه شـهروندان بـرای کاهش دادن به میزان اضطراب خود سعی در استفاده از سازوکارهای دفاعی می کنند که این مسئله می تواند موجب دوقطبـی شـدن کـنش سیاسـی شـود و در نتیجـه از یکسـو موجب تشدید فعالیت های اجتماعی و از سوی دیگر سبب انزوای سیاسی شود.
البته در اینجا هم اضطراب، نقش متغیر میانجی را دارد؛ بدین شکل که دولت (در اینجـا دولت آمریکا) خواستار انجام تعهدات خود است و این خواسته را بهانة مداخلـه خـود در کنترل افراد جامعه قرار مـی دهـد؛ امـا بـه دلیـل وجـود فرهنـگ سیاسـی فردگرایانـه و مشارکتی آمریکاییان، نه تنها کنترل بی اثر شده، بلکه میزان مشارکت سیاسی شهروندان نیز افزایش می یابد."