ملخص الجهاز:
"هنر و ادب پنجره رازی در منتهی الیه مشرق نظیفه سادات مؤذن (باران) نقل است که ذوالنون گفت: در سفر بودم.
گفتم: ای گبر!
گفت: اگر قبول نکند، باری بیند آنچه من میکنم؛ مرا این بس باشد.
دیدی که قبول کرد و آن تخم بر داد و مرا به خانة خود آورد.
چرا به درگاه کبریایی تو راهیم نیست؟!
چه کنم؟ صحرایی پر برف بیابم و برای مرغانش ارزن بپاشم؟ نگاهی میکنم به گذشتة پشت سرم.
پس چرا به درگاه کبریایی تو راهیم نیست؟ دوباره آن صفحة تذکرة الاولیاء را باز میکنم تا راز آن بیگانهای را که آشنا شد، بدانم.
جملهاش را میخوانم: «بیند آنچه من میکنم؛ مرا این بس باشد».
میگوید: اسلام من در منتهی الیه مشرق قلبم خانه داشت و آن روز ناگهان سر برآورد و مرا به سرزمین سعادت کشاند.
میگویم: و من؟ میگوید: برو منتهی الیه مشرق قلبت را بگرد."