ملخص الجهاز:
آنجا که اشک چشمی که بر مصایب ما اهل بیت بگرید, با آب بهشت ممزوج میشود و بر گوارایی آن میافزاید, تو چه نیازی به آب بیآبروی فرات داری؟ و اگر پدر نگوید که میخواهد تو را سیراب کند چه باید بگوید؟ برای وداع یا اتمام حجت به کوردلان سنگدل؟ و در این تنگنا پدر گریزی میزند به آن سوی پردهی غیب و چه صادقانه میگوید, تو را میبرد که از کوثر آب بنوشی...
در این سوی میدان که تو بودی و پدر و آسمانیان و خدا چه خبر بود, و در آن سوی میدان دشمن به دنبال کسی میگشت که آرام جان سکینه را از او بگیرد.
در این سوی میدان, پشت پردهها, درد, مثل آتش به جان خیمهها افتاده بود و مادر بین خیمهها هروله میکرد شاید برای تو اسماعیل کوچکش زمزمی بیافریند که اسماعیل و زمزم, طفیل هستی توأند و تو به کوثر نزدیکتر و لایقتر بودی تا زمزم.
و فریاد مادر بود که تو را چند لحظهای بین آغوش پدر و خاک نگه داشت.