خلاصة:
در عصر شیخ اشراق، حکمت تحولی بس عظیم و گسترده از جنبه روششناسی به خود دیده است. دراینمیان، سهروردی با اعمال شیوهای نوین، در گشودن افقهای تازه بر روی حکمت اسلامی در جهت فراچنگ آوردن حقایق، نقشی بسیار مهم و بیبدیل ایفا کرده است. رویکرد سهروردی هرچند متاثر از نحلههای مختلفی رقم خورده است، نباید آثار و دیدگاهای مشائیان را در بسترسازی این تحول شگرف اندک انگاشت.
تحقیق حاضر با محوریت روششناسی و با رویکردی فلسفی به بررسی آرای فیلسوفان مشاء و اشراق پرداخته، با نامگذاری و دستهبندی اقسام اثرپذیری اشراق از مشاء، از جمله اثرپذیری ایجابی در نظر، اثرپذیری ایجابی در رویکرد و اثرپذیری سلبی در نظر، به کاوشی درخور این موضوع موفق گردیده است. ازاینرو، این نوشتار به چگونگی تلفیق عقل و شهود در سیره حکمای برجسته مشائی از جمله کندی، فارابی و بوعلی پرداخته، خط مشی آنان را در اثرگذاری بر شیخ اشراق در جهت خروج از فلسفه تکروشی تا نیل به مکتبی استدلالی ـ اشراقی ترسیم کرده است. همچنین معتقد است بنمایههایی که بسترساز حرکت شیخ اشراق در جهت تحول فلسفه در بعد روششناسی از آن بهرهمند گردیده، استعداد نهفته مکتب مشائی آن را رقم زده است. ازاینرو، فلسفه اشراق نه در عرض مکتب مشاء و بریده از آن، و نه دستخوش تغییرات جزئی و ظاهری الفاظ و اصطلاحات مکتب مشائی از سوی شیخ اشراق به ثمر نشسته، بلکه مکتب اشراقی سهروردی در امتداد مکتب مشاء و از تحول و تکامل در مکتب مشاء تاسیس شده است و در حقیقت باید تکاملیافته آن مکتب بهشمار آید.
During Suhrawardi’s time philosophy underwent an extensive methodological change. Suhrawardi played an unparalleled role in opening new horizons to Islamic philosophy، through applying a new methodology. Suhrawadi’s methodology was under the influence of different schools of thought but it was peripatetics that left a profound impact on it. Following a philosophical approach، the present article studies the opinions of illuminitionists and peripatetics with emphasis on their methodologies. Enumerating different impacts، it points out that peripatetics have left a positive impact on illuminitionists’ theory and approach and a negative impact on their theory. It shows how prominent peripatetics like Farabi and Ibn Sina combined between reason and intuition، inspiring Suhrawardi to leave a uni-methodological philosophy for a bi-methodological one using both reason and intuition. Thus illuminitionist philosophy did not emerge alongside with peripatetic philosophy nor is it the peripatetic philosophy but with minor modifications، instead it is the result of the developments that took place with peripatetic philosophy. It is thus an evolved stage of peripatetic philosophy
ملخص الجهاز:
"البته سهروردی نیمنگاهی به مکاتب و فلاسفه دیگری جز مشائیان نیز داشته و از آنها نیز تأثیراتی پذیرفته است، ولی با توجه به سیر مشائیان در تلفیق شهود و عقل، بهویژه رویکرد کاملا عرفانی فارابی و ابنسینا و نمطهای هفتم تا نهم اشارات که شیخالرئیس به ناتوانی عقل در دریافت برخی معارف و نیز لزوم برپا کردن چنین مکتبی تصریح دارد (ابنسینا، 1375، ص147)، میتوان ادعا کرد بیگمان بیشترین اثرپذیری سهروردی در این حوزه منسوب به مشائیان است؛ چراکه با بررسی آثار شیخ اشراق و مقایسۀ آنها با کتب مشائیان که در مبحث آینده بدان میپردازیم، این حقیقت نمایان میگردد که شیخ اشراق همان الگوی فلاسفه مکتب مشاء را بهعنوان نقشۀ راهی برای معماری مکتب خویش برگزیده و به آن جامع عمل پوشانده است.
دراینمیان، تبیین اعتراضهای سهروردی به روش عقلی ـ استدلالی و نیز عرفانی ـ شهودی مشائی، نقشی اساسی و محوری در چگونگی تأثیرپذیری وی از مشائیان ایفا میکند؛ چراکه انتقادهای شیخ اشراق در ناحیۀ عقل و استدلال، در واقع ناظر به یکبعدینگری فیلسوفان مشائی در زمینه وصول به حقایق را مورد توجه قرار داده است و از سوی دیگر، نقد و نقضهای وی به جنبۀ عرفانی ـ شهودی این مکتب، ناظر به عدم روشمندی شهود از سوی مشائیان باید توجیه گردد."