ملخص الجهاز:
"هگل نخست این اصطلاح را به معنای مورد نظر شلینگ در نظام ایدهآلیسم استعلایی(1800) به کار برده است که با شرح و بسط بعدی خود او تفاوت دارد.
شلینگ در "نظام ایدهآلیسم استعلایی"(1800) نخستین دوران "تاریخ خودآگاهی" را "شهود خلاق" نامیده و خصیصه اصلی آن را "ترکیب/ تألیف"(Synthesis) دانسته است؛ به پیروی از فیشته، در بحث شلینگ، "من" که میان دو واقعیت عملی خود و شیء به تعارض پی برده، ناگزیر است تا عمل سومی را تعریف کند که طی آن این تعارض مرتفع میشود.
از آنجا که شلینگ مگر به تفاریق و در قالب اقوال پراکنده از فلسفه متعالیه سخن به میان نمیآورد، و مهمتر از همه اینکه نظام فلسفی او "نظام صیرورت مدام" بود و صورت قطعی و نهایی نمییافت، سرانجام این وظیفه بر دوش هگل قرار گرفت تا تکمیل را خود بر عهده گیرد.
از نظر هگل راینهولد درنیافت که اقدام مهم توضیح فلسفه متعالیه در نظام شلینگ بوده است، و به جای اینکه موضوع فلسفه را مطلق بداند آن را به آگاهی فرد تقلیل داده است: "به این ترتیب، راینهولد نه تنها از سویه متعالیه و فلسفی نظام فیشته و شلینگ غافل شده بلکه این را اکتشاف و مکاشفه مهمی میداند که، از نگاه او، اصول این فلسفه به غریبترین امور جزئی بدل شوند و کلیترین موضوع، یعنی وحدت فاعل درونذات[سوژه] و شیء برونذات[ابژه]، در جزئیترین امور مستحیل گردد، یعنی در فردیت شخصی و منفرد آقایان فیشته و شلینگ"(JS 120)."