خلاصة:
به تاسی از حکیمان کلاسیک یونانی، «دوستی» به مثابه مفهومی فلسفی و سیاسی، در فلسفه سیاسی متفکران مسلمان نیز مورد توجه بوده است. با این حال، توجه آنها به این مقوله، دارای نقاط ممیزهای است که نشان از تفاوتهای تفکر اسلامی از تفکر یونانی در کلیت آن میتواند داشته باشد. این نقاط تمایز خود را بیشتر در کماهمیتتر دانستن این مقوله در چارچوب تفکر سیاسی و بهرهگیری از مفاهیم کمکی برای جایگیری آن در چارچوب فلسفه سیاسی آنها نشان میدهد. مقاله حاضر با بررسی مفهوم دوستی در آرای فیلسوفانی چون کندی، فارابی، عامری، اخوانالصفا و خواجهنصیرالدین طوسی از طریق تحلیل محتوایی آثار آنها، نشان میدهد که متفکران مسلمان در وامگیری از فیلسوفان یونانی، بنا به زمینه فکری خویش، روایتیِ مختص خود از مفاهیم برسازنده سامان سیاسی به دست میدهند که در مواردی حتی با رویکرد حکیمان یونانی مخالف است.
ملخص الجهاز:
برهمیناساس، از اوان شکلگیری تفکر فلسفی در دنیای انسانی، فیلسوفان و دانشمندان، هریک بهنحوی از انحا، به مقولة دوستی پرداختهاند و حتی مانند ارسطو (بنگرید به ارسطو 1387: 1160- 1161) آن را بنیاد و جهتدهنده به سلوک سیاسی و حکومتی حاکمبر جامعه نیز دانستهاند، تاآنجاکه تنها وجود دوستی را شرط کافی برای تشکیل جامعه دانستهاند (ارسطو 1371: 1280) و با بیان اینکه هر دوستی درنهایت مقداری از عدالت را در خویش دارد (درحالیکه عکس این صادق نیست) بر ضرورت آن برای وجود جامعة سالم بیش از عدالت تأکید دارند (همان: 1252) و تمیز میان انواع حکومتها را نیز در چهارچوب بررسی انواع دوستیها ممکن مییابند (بنگرید به ارسطو 1387: 1160).
اما او نیز، همانند فارابی، باوجود گامنهادن بر جای پای فیلسوفان یونان، در طرح مباحث خویش ممیزاتی را نیز ارائه میدهد که هم نشان از تأثیر آموزههای اسلامی در اندیشههای وی دارد و هم بهنظر میرسد متأثر از همان تمایز بنیادینی است که در فهم متفکران مسلمان از اجتماع و ادراک همتایان یونانیشان ریشه دارد و آن چیزی نیست جز آنکه، ازنظر افلاطون و ارسطو، سعادت اساسا در مدینه امکانپذیر است، اما در تفکر اسلامی امکان بهرهمندی از کمال در توحد نیز میسر است؛ و از همین روست که (چنانکه در ادامه توضیح خواهیم داد) برای عامری نیاز انسان به دوست و دوستی نه ناشی از التزام سعادت به وجود این پیوند، که ناشی از عوارضی مانند کمبود وقت عمر و سایر امکانات است.