خلاصة:
این پژوهش با روشی توصیفی تحلیلی در پی بررسیای فلسفی درباره چیستی نظریه فیلم از حیث نظریه بودنش و مباحث مرتبط با آن است. عام بودن و مربوط به فیلم بودن ویژگیهای اساسی نظریه فیلم هستند. نظریه فیلم از قوانین و قواعدی برخوردار است که جنبه توصیفی یا هنجاری دارند و درصدد است مفاهیم سازنده آنها را توضیح دهد. قوانین یا قواعد توصیفی بهمنزله علت عمل میکنند و ازاینجهت نظریه جنبه تبیینی دارد. جنبه تبیینی نظریه ناظر به کشف قوانین و قواعد انضمامیای است که همگان آن را به کار میبرند. بر این اساس نظریه فیلم تجربه فیلمسازان و تجربه بینندگان از فیلم را بهصورت نظاممند صورتبندی مفهومی میکند و به تبیین قوانین و قواعد فیلم بهعنوان یک پدیده میپردازد. گرچه تاریخی بودن نظریه موضوعات و مسائل جدیدی را فراروی نظریهپردازان فیلم قرار میدهد اما نظریههای پیشین را از اساس دچار تغییر نمیکند. نظریه فیلم در سه حوزه تولیدکنندگان، متن و مخاطب و زیر بخشهای آن فعال خواهد بود و بنابراین نه یک نظریه جامع، بلکه نظریههایی در عرصههای مختلف ذکر شده وجود خواهد داشت. البته در تمام عرصههای فوق میتوان به نظریههایی هماهنگ و سازمند با هم رسید و به این معنا نظریهای جامع داشت. آنچه این هماهنگی و سازمندی را به وجود میآورد مبانی فلسفیای (فلسفه محض و فلسفه هنر) است که نظریهها بر آن ابتنا یافتهاند.
ملخص الجهاز:
البته او در نظریهپردازی در فیلم نسبت به ویژگیهای خاص عرصه فیلم هشدار میدهد، اما بر این باور است که ممکن است در نظریه فیلم نیز بتوان آنچه درباره نظریه در علوم طبیعی ادعا میشود ادعا کرد (Ibid).
در فیلم اصول تبیینی پنهانی وجود ندارد و بنابراین برخلاف آنچه در نظریهپردازی در علوم طبیعی مطرح است نیازی به در نظر External Internal گرفتن فروض محتمل برای کشف آن اصول نیست.
نکته اینجاست که آیا در فیلم قوانینی وجود دارد و آیا این قوانین رابطه علی دارند یا همچنان که توروی میگوید صرفا قراردادها، سنتها و مفاهیمی بهعنوان امور اعتباری در میان است؟ و آیا در صورت اعتباری بودن بحث از تبیین که به دنبال Descriptive Normative علیت و نوعی سببیت و ترتب است دیگر معنایی ندارد؟ و نیز اینکه آیا در قوانین هنجاری که از قوانین اعتباری محسوب میشود، آیا روابط علی یا گونهای ترتب وجود دارد یا خیر؟ باید گفت آنچه نظریه به دنبال تبیین یا بهعبارتدیگر کشف آن است همین قوانین توصیفی یا هنجاری است.
بهاینترتیب باید گفت نظریه در علوم طبیعی همیشه امری پسینی است؛ پدیده طبیعیای وجود دارد و قوانین حاکم بر آن کشف و تبیین میشود؛ اما نظریه در علوم انسانی و در فیلم بهطور خاص همیشه اینطور نیست و گاه بهصورت امری پیشینی است.
به اعتقاد کارول اساسا نباید به دنبال نظریهای بود که تمامی سینما را تبیین کند، بلکه باید فیلم را بهعنوان حوزهای همچون جامعهشناسی در نظر گرفت که در آن مجموعهای از نظریهها وجود خواهد داشت که سطح عمومیت و انتزاع آنها متفاوت است بیآنکه تحت یک نظریه عمومی درآید.