خلاصة:
برهان تمانع از جملة برهانهای اقامهشده بر یگانگی خداست. این برهان در آیة 22 سورة انبیاء آمده است. متکلمان و فیلسوفان اصطلاح تمانع را از مفاد آیه برگرفته و وضع نمودهاند. آنان این برهان را ناظر به توحید در خالقیت و وجوب وجود دانسته و با این کار علاوه بر تقریر یک برهان کلامی و فلسفی، درواقع، آیه را نیز تفسیر کردهاند. استاد مطهری از جملة این گروه است اما علامه طباطبایی برهان را ناظر به توحید ربوبی میداند؛ بدان دلیل که مسئله مورد اختلاف بین قرآن و بتپرستان همین موضوع بوده است نه توحید خالق که مورد قبول بتپرستان بوده است. او در المیزان و نهایةالحکمه برهان را به گونهای تقریر میکند که منتج به توحید رب، یعنی مالک مدبر عالم گردد. البته در نهایةالحکمه اشارهای به آیه ندارد؛ همچنانکه در المیزان نیز اشارهای به بحثهای متکلمان و فیلسوفان ندارد؛ بهطوریکه حتی از استعمال اصطلاح تمانع نیز اجتناب میکند. در این مقاله بعد از تقریر استاد مطهری و استاد طباطبایی، به مقایسه و ارزیابی آنها از لحاظ فلسفی و تفسیری پرداختهایم.
Seyyed Mohammad Hakkak*
Mutual Hindering proof is one of the proofs for God's unity. This proof is mentioned in Verse 22 of Surah Anbia'. Philosophers and theologians have extracted and set this expression based on the content of this verse. They believe this proof concerns the unity of the Creator and the necessity of being and also believe، in addition to presenting a theological and philosophical proof، they have in fact interpreted the verse as well. For example Professor Motahhari is among this group while Allameh Tabataba'i believes this proof concerns the unity of Divinity because this has been the conflict between Qur'an and the idolaters not the unity of the Creator which was accepted by the idolaters. He explains the proof in his Al-Mizan and Nahayat-ol-Hekmah such that it ends up with the unity of Divinity، i.e. the owner and manager of the world. In fact he does not mention the verse in Nahayat-ol-Hekmah and does not mention the discussions of the theologians and philosophers in Al-Mizan such that he even avoids using the word mutual hindering. Recounting the discussions of professor Motahhari and Allameh Tabataba'i، I will compare and evaluate them from the point of view of philosophy and interpretation.
ملخص الجهاز:
پس در اينجا بحث دو جنبه دارد: يکي اينکه قرآن چه ميگويد و ديگر آنکـه سـخن متکلمان و فيلسوفان ، مستقل از جنبۀ تفسيري بحث ، برهاني تمام است يا نـه ؟ بـه بيـان ديگر آيا تقرير اين دانشمندان از برهان تمانع (ناظر بر توحيد صانع ) وافـي بـه مقصـود است يا خير؟ به عبارت سوم آيا تعدد خالق موجب فساد عالم ميشود يا نميشود؟ علامه طباطبايي هرچند فيلسوف و متکلم است ، در مقام مفسـر قـرآن ، بنـا بـر روش تفسيري خود که تفسـير قـرآن بـا قـرآن اسـت و از تطبيـق آراي فيلسـوفان ، متکلمـان ، صوفيان و ديگردانشمندان بر آيات قرآني بجد پرهيز ميکند و خود بدين امر در مقدمـۀ تفسير الميزان اشاره کرده است (الطباطبايي، [بيتا]، ج ١، ص ١-١٤)، آيه را در متن قرآن تفسير ميکند و آن را بر نميگيرد و در متن فلسفه و کلام به تدبر در آن نميپـردازد؛ از همين روي در کتاب نهاية الحکمه نيز که يک متن فلسفي است ، در بحث از توحيد ربوبي خداوند، همان مطلبي را ميگويد که در تفسير آيه مورد بحث در الميزان ميگويد، البتـه بدون اشاره به آيه .
علامه در اينجا نيز بعد از تفسير آيه ميگويد: مفسران در تقرير برهـان آيـه مسـالک مختلف دارند که همۀ آنها مبتني بر آن است کـه تعـدد خـدايان مسـتلزم امکـان آنهـا و واجب الوجودنبودنشان ميشود و اين ، مستلزم خلف اسـت ؛ چـه ، خـدا واجـب الوجـود است ؛ درحاليکه مشرکان زمان پيامبرص به وحدت واجب الوجـود و انحصـار وجـوب وجود در الله قائل بوده اند و مسئلۀ پيامبرص با آنان مسئلۀ يگانگي و تعدد واجب الوجود نبوده است (همان ، ص ٦٣).