خلاصة:
سیاست آموزشی موضوعی پیچیده، ذاتاً سیاسی و درآمیخته با ارزشهای متعدد است. مسائل قابل طرح در سیاست آموزشی، برساخته هایی اجتماعی هستند که درک هر کدام از این مسائل علاوه بر قابلیت تخصصی رشتهای، مستلزم بهره مندی از ظرفیت زبانشناختی و جامعهشناختی مبتنی بر شرایط بومی، منطقهای و جهانی است. زبان، نقش محوری در ایجاد و انتشار این برساخته ها ایفا میکند. لذا، تحلیل عمیق این نوع مسائل و تلاش در جهت حل موضوعات و مناقشات سیاستی مستلزم اتخاذ رویکردی است که بتواند ساخت اجتماعی سیاست آموزشی را در ابعاد و زوایای چندگانه آن مدنظر قرار دهد. تحلیل انتقادی سیاست آموزشی ازجمله سنتهای نظری-روششناسی است که بر اهمیت بررسی سیاست آموزشی درون بافت تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تأکید دارد. تحلیل انتقادی سیاست آموزشی توانایی آشکار کردن ارزشهای مفقوده و صداهای شنیده نشده را دارد. تحلیل انتقادی سیاست آموزشی، ریشه در آن سنتهای نظری دارد که اپل، ژیرو، ازگا و بال شاخصترین چهرههای آن هستند. بسط تحلیل انتقادی سیاست در آموزش پاسخی به شرایط گذشته و نشانهای از تغییری بنیادین در این حوزه است. با این وجود، هنوز توجه کمی به سرمایه گذاری برای درک ماهیت این تغییر و مهمتر از آن، مفصلبندی تحلیل انتقادی سیاست آموزشی شده است. لذا، هدف اصلی این نوشتار پرکردن شکاف مورد نظر است.
Educational policy is understood as complex، inherently political and infused with values and educational policy problems، like the social world، are social constructions. Language as playing a central role in creating and disseminating these constructions. In the conclusion، deep analysis and solution of policy problems requires as approach that takes the reality construction of educational policy into consideration. Critical educational policy analysis is among theoretical-methodological traditions that emphasizes the importance of examining policy within its historical، social، economic، cultural and political contexts. Critical educational policy analysis can uncover meaningful missing values. Critical educational policy analysis has its roots in the theoretical tradition which is predominately represented by Appel، Giroux، Ozga and Ball. Development in critical educational policy analysis both are a response to conditions in education and signal an important shift in the field. Yet limited attention has been invested in understanding the nature of this shift and، more importantly، in articulating what counts as critical educational policy analysis.
ملخص الجهاز:
با توجه به غلبه رويکرد اثبات گرايي بر فرآيند سياستگذاري 1- Educational Policy Analysis 2- Policy Formulation 3- Positivist 4- Diem & Young 5- Ball 6- Stone 7- Rist آموزشي و به ويژه تحليل سياست آموزشي و ناخرسندي متخصصان آموزشي از چارچوب هاي سنتي تحليل سياست آموزشي، توجه به چهارچوب هاي انتقادي و استفاده از آن ها در پژوهش سياست آموزشي، مورد توجه جدي قرار گرفت .
2- Goldberg 3- Policy Web 4- Discursive Web 5- Poststructuralist 6- Foucaultian 7- Governmentality 8- Levinson, Sutton & Winstead در مجموع ميتوان گفت که تعريف سياست و تحليل آن ، عملي آسان و سرراست نيست ، بلکه بر حسب ديدگاه تحليل گر، اين تعاريف نيز تغيير خواهد کرد (بال ، ١٩٩٤؛ ريزوي و لينگارد١، ٢٠١٠؛ تيلور و همکاران ٢، ١٩٩٧).
اگر بتوان سياستگذاري و تحليل سياست آموزشي ١٢ را انشعابي از مديريت آموزشي مدنظر گرفت ، در حوزه 1- Rizvi & Lingard 2- Taylor et al ٣- اين ابهام در تعريف گفتمان ناشي از اين موضوع است که نظريه گفتمـان برآمـده از سـه شـاخه معرفتـي زبـان شناسـي، جامعه شناسي و فلسفه است .
در رويکرد تحليل سياست آموزشي که مورد توجه جامعه دانشگاهي است ، تحليل گر در پي افشاء منابع سلطه ، بررسي نقش سازوکارهاي 1- First Generation 2- Tom Popkewitz 3- Social Reproduction 4- Emancipation 5- Policy of Analysis 6- Policy for Analysis 7- Bell & Stevenson 8- Heck 9- Durand قدرت در فرآيند سياستگذاري و چرايي تدوين سياست در زماني خاص است .