ملخص الجهاز:
"او که به شدت مشتاق شنیدن صدای باد در میان کاجهاست-باد نمادی از روح ایزدی است-در عالم رویا خود را در آن خانه کوهستانی میبیند که برای اولین بار به کوهستان رفته بود؛ وقتی که لباسهای زیبای خود را دور میریزد و به سوی پدربزرگش برمیگردد، او به این شکل،فروتنی و سادگی روستایی خود را به نمایش میگذارد.
چندینبار او را به مدرسه میفرستند،ولی هر بار سرسختانه،مقاومت میکند و معتقد است که نمیتواند خواندن بیاموزد و سرانجام،با پافشاری و همدلی هایدی،خواندن را یاد میگیرد پیتر میترسد که با فرار از مدرسه،دایی آلم او را تنبیه کند و نگران است که شاید هرسسمن یک پلیس است و برای دستگیری او میآید و وقتی حقیقت را میفهمد،به صورت خندهداری خیالش راحت میشود.
وقتی مادربزرگ سسمن تصمیم میگیرد در ازای کمک به او را کلارا پاداشی بدهد،پیتر با نگاه ابلهانه مادیاش،در ازای کمک به کلارا،تقاضای یک پنی در هفته میکند که بلندنظری هایدی را وضوح بیشتری میدهد.
پیتر هم بهطور جدی در مراسم مذهبی شرکت میکند و حسادت او در خراب کردن صندلی چرخدار کلارا،این امکان را به مادربزرگ سسمن میدهد تا به آنها بفهماند که عصبانیت،به اعمال احمقانه منجر میشود و از عذاب وجدان گریزی نیست و اینکه خداوند بخشنده است.
فرلین روتن مایر،کدبانوی سختگیر خانه هرسسمن که جامهء ساده و روستایی مودر علاقهء هایدی را دور میاندازد و برخلاف مادربزرگ سسمن،اصرار دارد که هایدی را با نام رسمیاش خطاب کند،دغدغههای مد روز را به نمایش میگذارد."