خلاصة:
مولویه یکی از مهمترین طریقتهای صوفی در امپراتوری عثمانی است، که بررسی روابط آن با این دولت، جهت روشن ساختن زاویهای دیگر از پیوند عمیق عثمانیها با فرق صوفیه، از اهمیت بهسزایی برخوردار است. از اینروی مقالهی حاضر بر آن است تا ضمن نگاهی به پیشینهی روابط فرقهی مولویه با سلاطین عثمانی، به بررسی روابط این طریقت با سلیم سوم و محمود دوم بپردازد، یعنی عصری که مولویه رسما به تشکیلات دولتی راه یافته است. مهمترین سوالات فرعی عبارتند از؛ روابط مولویه و سلیم سوم چگونه بوده است؟ ورود مولویه در تشکیلات رسمی دولت محمود دوم چگونه تحقق یافت؟ چه ارتباطی میان مولویه و نوسازی ارتش عثمانی وجود دارد؟ بر اساس یافتههای این پژوهش از نخستین سالهای تاسیس دولت عثمانی میان این دولت و طریقت نامبرده رابطهی تنگاتنگی وجود داشته است، با توجه به این پیشینه و کارنامهی نسبتا مثبتی که مولویان از خود به جای نهاده بودند، سلیم و محمود در اجرای برنامهی اصلاحیشان مولویه را رسما جایگزین بکتاشیه در ارتش عثمانی کردند. این پژوهش با استفاده از مهمترین منابع و مآخذ موجود در تاریخ و ادبیات مولویه، و عثمانی، به روش توصیفی، و مقایسه و تحلیل متون صورت گرفته است.
ملخص الجهاز:
"ق/1810م به دلیل پایان بخشیدن به سلطنت دیرپای سلیمان آقا رهبر مملوک بغداد که، منجر به تحکیم قدرت عثمانی در عراق گردید، مورد توجه محمود دوم قرار گرفت، از اینرو مقام مباشر سلطان یا کدخدای رکاب همایون شد، سپس منصب نشانچی در دیوان عالی یافت، هرچند محمود دوم همواره در امور سیاسی و نظامی با او مشورت میکرد، اما حالتافندی با هر اقدام اصلاحی و نوگرایانه به ویژه نوسازی در سپاه ینیچری مخالفت میورزید و پیمانی از نیروهای سیاسی محافظهکار در دربار به وجود آورد، چنین مینماید که تضعیف مقامات ولایتی توسط حالتافندی در راستای تقویت دوستان خود یعنی ینیچریها و علما و در واقع از میان برداشتن دشمنان آنان در آن نقاط بوده است، محمود دوم تنها با کنار زدن او بود که موفق به ادامهی اصلاحات شد(شاو و کورال شاو، 1370: 33-34/2).
14- لازم به توضیح است تنها یک شاخهی مولویان به نام شمس که منشاء آن کسانی چون دیوانه محمد چلبی بودند، به علویگری گرایش داشتند، آنان مروج این اندیشه در بین روستاییان هواخواه مولویه بودند، و مانند بکتاشیه به صفویه علاقه داشتند(گولپینارلی، 1366: 330-331)، مقصود از مولویهی مورد بحث در این تحقیق شاخهی شهرنشین آن است، در واقع همانگونه که اسلام در آناتولی همواره دو جنبهی حکومتی (علما و مدارس رسمی دینی) و مردمی (طریقه ها و سلسله های تصوف و تکایا) داشت، تصوف هم به نوعی در دو شاخه گسترش مییافت یکی در پیوند با شهرنشینی، دیگری با سنت روستائیان و کشاورزان و صحراگردان(تاره، 1378: 429)، همچنین برای شرحی مختصر از دیوانه محمد چلبی که از شمسیها محسوب میشود، نک،: زارع حسینی، سیده فاطمه (1392)، دیوانه محمد چلبی، دانشنامهی جهان اسلام، ج18، غلامعلی حدادعادل، تهران: بنیاد دائرهالمعارف اسلامی، صص 699-701."