خلاصة:
«علوم انسانی اسامی» ترکیبی است که برای تولید دانش علوم انسانی از منابع دینی و گزاره های ارزشی به کار می رود؛ این واژه موافقین و مخالفینی دارد. عده ای با تکیه بر اینکه شناخت انسان به عنوان محور این علوم از وحی و قرآن نه میّسر که لازم است، بر راهبری تولید این علوم تاکید دارند. در نقطه مقابل گروهی نیز با ارائه نظریه بی طرفی علم و ناممکن بودن فرضیه سازی از گزاره های ارزشی، با علوم انسانی اسامی مخالف اند. اما حقیقت آن است که علوم انسانی با ارائه مباحث مختلفی درباره موضوعات و مسائل مرتبط با انسان و ساحت های وجودی او مانند مبدا آفرینش، مسیر و مقصد، فرجام جهان و نظایر آن ها، اصول اساسی حکمرانی و ارزش های جوامع را تعیین می کنند. به همین علت اگر این علوم بر مبانی سکولاریستی پایه گذاری شود، خروجی بسیار متفاوتی با مبانی دینی و ارزشی خواهد داشت؛ از سوی دیگر، بحثی که غالبا در کنار «الگوی اسامی ایرانی پیشرفت» مطرح می شود، مدیریت تحول علوم انسانی و حرکت به سمت تولید علوم انسانی اسامی است. الگوهای متفاوتی برای تحول ارائه شده است که عمدتا الگوهای کان و مفهومی هستند و از منظر راهبردی به مدلی عملیاتی و دقیق برای اجرای طرح تحول نیاز است؛ از این رو، مقاله حاضر با بررسی موضوع علوم انسانی اسامی با تاکید بر فرض های بنیادین مدل «مدیریت راهبردی موعودگرا» (که یک مدل مدیریت راهبردی اسامی و ایرانی است)، به شناسایی و اولویت بندی الزامات مدیریت تحول علوم انسانی پرداخته است.
ملخص الجهاز:
از سوی دیگر با توجه به ماهیت و جایگاه علوم انسانی در اداره فکری و اجرایی جامعه و بهخصوص پیشرفت و توسعة آن، اگر به نحوة شکلگیری و تعاملات درونی و برونی این علوم در قالب و بستر تمدن غرب انتقاداتی وارد است، که هست، باید برای پیشرفت، حداقل در دو جنبه، «تحوّل» و «تغییر» ایجاد کرد.
از آنجا که نگرش انسان به آینده جهان، آگاهانه یا ناآگاهانه منجر به تأثیرگذاری بر تصمیمات کنونی است، لذا طراحی الگوی مدیریت راهبردی جامعه که مرتبط با الگوی پیشرفت باشد، نظیر مدل تصمیمگیری راهبردی، بهخصوص در سطح ملی، باید مبتنی بر اصول آیندهنگری مشخص و صحیح باشد؛ در غیر این صورت، منجر به اخذ تصمیمات راهبردی بر مبنای تحلیلها و تمایلات دیگر آیندهسازان و بازی در زمین ایشان، طبق قواعد بازی آنها خواهد شد (گودرزی، 1389).
با عنایت به مجموع نکات فوق و در جمعبندی، مهمترین دلایل و ضرورتهای پرداختن به موضوع را میتوان در نکات ذیل برشمرد: اولاً: تأکیدات رهبری بر ضرورت تحول علوم انسانی و استخراج مبانی این علوم از آموزههای دینی؛ ثانیاً: توجه به رسالت زمینهسازی، که از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی برای نظام تدوین شده است و لزوم ورود مبانی این نگاه در مدلهای راهبردی؛ ثالثاً: اتکا بر مدلهای غیربومی بهخصوص در حوزه راهبردی چه در مرحله تدوین و چه سایر مراحل، علاوه بر امکان تعارض با اصول و ابعاد راهبردی الگوی اسلامی و ایرانی، باعث بیانسجامی در راهبردهای بخشی یا ملی میگردد.
شکل(9) مدل سهبعدی تعیین الزامات مدیریت تحول در علوم انسانی برای شرح گزارههای جدول باید به مبانی مدل افق جهانی و همچنین ابعاد و عرصههای الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت، توجه نمود.