خلاصة:
هــدف این مقاله بررســی امکان پذیــری یک پارادایم اســلامی در علم اقتصاد اســت. بنابراین من در اینجا یک پرســش مطرح می کنم: آیا این امکان وجود دارد که بین اقتصاد نئوکلاســیک از یک طرف و نهادهای موجود در یک جامعه اســلامی در سوی دیگر یک گفتگــو برقرار کرد، به طــوری که نتیجه آن اســلامی کردن علم اقتصاد باشــد؟ البته این پرسش حالت خاصی از یک پرسش عام تر است: آیا اقتصاد نئوکلاسیک با هرنوع ترتیبات نهادی ای از جمله نوع اسلامی آن سازگار است؟ برای پاسخ به این پرسش ما باید چیستی اقتصاد نئوکلاســیک و چیستی نهاد و رابطه بین آن ها را مورد بررسی قرار دهیم. بنابراین یک تعریف خاص از اقتصاد نئوکلاســیک و نهادها ضرورت می یابد. من در اینجا اقتصاد نئوکلاسیک را به مثابه مجموعه ای از گزاره ها مد نظر قرار می دهم تا صورت و محتوای آن را از یکدیگر جدا کنم. بنابراین سه نوع گزاره در اقتصاد نئوکلاسیک وجود خواهد داشت: تحلیلی،ترکیبی پیشین و ترکیبی پسین. گزاره های تحلیلی بیانگر منطق اقتصادی (صورت)
هســتند، بنابراین جهان شــمول هســتند و یک مبنای مشــترک را برای گفتگو بین اقتصاد نئوکلاسیک و نهادهای جامعه اسلامی فراهم می کنند. ولی گزاره های ترکیبی پیشین بیانگر زبان علم اقتصاد (محتوا) هستند، لذا زبان علم اقتصاد جهان شمول نیست و باید همساز با نهادهای اقتصادی (به مثابه واقعیت اقتصادی) باشــد. از طرفی ما با توجه به فلسفه زبانی، نهادها را به شــکلی تعریف می کنیم که در زبان قابل بازنمایی باشــد. لذا امکان پذیری این گفتگو در گرو وجود یک زبان اســت که بتواند واســطه بین اقتصاد نئوکلاســیک به مثابه منطقی جهان شــمول و نهادهای جامعه اسلامی باشــد. این زبان مبنایی برای یک پارادایم اســلامی در علم اقتصاد خواهد بود. تکوین و تکامل چنین زبانی در گرو تغییر روش در علم اقتصاد از روش اثباتی به روش فرارونده (کانتی) اســت. مکتب نئوکلاسیک از روش اثباتی به عنوان یک روش معتبر استفاده می کند و برای آن زبان علم اقتصاد و نهادها داده شــده است. در پارادایم اسلامی که قرار است تاسیس شــود، صرفا منطق اقتصادی “داده شده” است و زبان و نهادهای اقتصادی باید بر مبنای این منطق به شکل عقلانی بازسازی شــود. لذا باید از یک رویکرد بازســازنده و یک روش فرارونده (کانتی) استفاده کنیم. لذا باید از متافیزیک ســوژه محور دکارتی که بنیاد مکتب نئوکلاسیک قرار گرفته است خارج
شد تا بتوان علم اقتصاد را در یک فلسفه بین الاذهانی و زبانی مورد بررسی قرار داد.
ملخص الجهاز:
بنابراين من در اينجا يک پرســش مطرح مي کنم : آيا اين امکان وجود دارد که بين اقتصاد نئوکل ســيک از يک طرف و نهادهاي موجود در يک جامعه اســل مي در سوي ديگر يک گفتگــو برقرار کرد، به طــوري که نتيجه آن اســل مي کردن علم اقتصاد باشــد؟ البته اين پرسش حالت خاصي از يک پرسش عام تر است : آيا اقتصاد نئوکل سيک با هرنوع ترتيبات نهادي اي از جمله نوع اسل مي آن سازگار است ؟ براي پاسخ به اين پرسش ما بايد چيستي اقتصاد نئوکل ســيک و چيستي نهاد و رابطه بين آن ها را مورد بررسي قرار دهيم .
گزاره هاي تحليلي بيانگر منطق اقتصادي )صورت ( هســتند، بنابراين جهان شــمول هســتند و يک مبناي مشــترک را براي گفتگو بين اقتصاد نئوکل سيک و نهادهاي جامعه اسل مي فراهم مي کنند.
لذا امکان پذيري اين گفتگو در گرو وجود يک زبان اســت که بتواند واســطه بين اقتصاد نئوکل ســيک به مثابه منطقي جهان شــمول و نهادهاي جامعه اسل مي باشــد.
از سوي ديگر زبان ١٦ علم اقتصاد را مدنظر قرار مي دهم تا نشــان دهم اين زبان نيز به تبع ســاختار سه ليه واقعيت بايد از ســه نوع متفاوت زبان براي بازنمايي واقعيت استفاده کند که شامل "زبان نهادي "، "زبان منطقي " و "زبان آماري " است .
F. O’Gorman(2003), Pragmatism in Economic Methodology: The Duhem-Quine Thesis revisited, Foundation of Science 8 : 3-21 3.
(1966)"The Methodology of Positive Economics".