خلاصة:
اختلاف ها و منازعه های فرقه ای میان اهل حدیث و معتزله در سده دوم هجری، به پیروی مامون خلیفه عباسی از سیاست محنه و دفاع دستگاه خلافت از اندیشه معتزله انجامید، اما با پایان یافتن خلافت واثق و آغاز حکومت متوکل که به اهل حدیث گرایش داشت، این سیاست به سرانجام نرسید و معتزله در عرصه سیاست، به کناری گذاشته شدند و از این رو، قدرت اهل حدیث و نیروهای سنت گرا فزونی گرفت. اختلاف های مذهبی در قالب کوشش های سیاسی و مجادله های کلامی در سده های چهارم و پنجم هجری گسترش یافت و دنبال شد. صدور فرمان القادر بالله، دیگر خلیفه عباسی را به نام «اعتقادنامه قادری»، آغاز دوره «محنه دوم» می توان نامید. البته این فرمان را خلیفه ای سنی مذهب به انگیزه دفاع و کمک به اهل سنت در برابر معتزله و دیگر گروه های مخالف صادر کرده بود و از سوی دیگر به رغم فرمان محنه اول، پی آمدهای آن آرام آرام در عرصه سیاسی و اجتماعی جهان اسلام به ویژه جامعه بغداد رخ می نمود. این مقاله به بررسی و تبیین اوضاع تاریخی، علل و انگیزه های صدور این «اعتقادنامه» و تاثیرش در معتزلیان با توجه به جایگاه آنان در وضع سیاسی و اجتماعی جامعه بغداد می پردازد.
ملخص الجهاز:
البته این فرمان را خلیفهای سنی مذهب به انگیزه دفاع و کمک به اهلسنت در برابر معتزله و دیگر گروههای مخالف صادر کرده بود و از سوی دیگر بهرغم فرمان محنه اول، پیآمدهای آن آرام آرام در عرصۀ سیاسی و اجتماعی جهان اسلام بهویژه جامعۀ بغداد رخ مینمود.
صدور این فرمان تنها در جماعت معتزله تأثیر نگذارد، بلکه به فشار آوردن بر دیگر گروههای مذهبی و سخت شدن منازعهها و اختلافهای مذهبی در بغداد انجامید؛ چنانکه فتنه بزرگی میان شیعه و اهلسنت رخ داد و شمار فراوانی از هر دو گروه کشته شدند (ابنکثیر، ج12، 1407، ص7).
بنابراین، انگیزه اصلی وی از صدور فرمان اعتقاد نامۀ قادری، دفاع از اندیشۀ اهلسنت در برابر معتزله و دیگر گروههای مخالف بود؛ یعنی متن «اعتقادنامه» اصول اعتقادی اهلسنت را در بردارد و منازعات و مجادلات فکری گروهها و مذاهب و فرقههای گوناگون جامعه بغداد را بازمیتابد و گویی برای پایان دادن به این اختلافها صادر شد.
<H2>ارتباط اعتقادنامه قادری با دیگر اعتقادنامههای اهلسنت</H2> بهرغم دیدگاه برخی از محققان، این اعتقادنامه «نخستین نمونه اعلام عقیده رسمی اسلام» نیست (متز، 1363، ص236)؛ زیرا فرمان محنه مأمون عباسی نیز پیش از این (218 ق) صادر شده بود و اسحاق بنابراهیم، رئیس شرطه بغداد فرمان یافت که بر پایه آن به بازجویی و امتحان فقها و محدثان درباره مخلوق بودن قرآن بپردازد و از اینرو، شماری از آنان شکنجه شدند و بر اثر فشارهای او، به خلق قرآن اعتراف کردند (ابنالوردی، 1389، ص329؛ ابنالعماد، 1350، ج1، ص39).