ملخص الجهاز:
"غیر از اینکه این حس«سمپاتیک» را نیز میان مخاطب و قهرمان ایجاد میکند تا مخاطب،از طریق همذاتپنداری با او،بتواند خودش را در جایگاه و موقعیت وی قرار دهد؛ خصوصا در پایان داستان،وقتی که«گرگ» توانسته است بر مشکلاتی که ناخواسته سر راهش بهوجود آمدهاند،فایق آید و شخصیت خود را به دیگران،از جمله پدر و نابرادریاش درواقع،نتیجهگیریهای طنزآمیز«گرگ»،نوعی عکس العمل نسبت به ترسش است.
اگر به زمانی در داستان برگردیم که «گرگ»مجبور به این سفر شده است-سفری که برای او هیچ جنبهء تفریحی ندارد-میبینیم که او در انجام کارهای محوله و مخصوصا در طول سفر،به طرز ملالآوری دستوپاچلفتی و کودن بهنظر میرسد؛طوری که از پس کوچکترین کارها برنمیآید و دایم پدر با تحکم و نصیحت و آموزش،او را خطاب قرار میدهد و این باعث میشود که او در مقابل مسایل پیش رو،موضعی منفی و ناامیددانهتر در پیش بگیرد و هر اتفاقی را دال بر خطری بزرگ بداند و باز بر مشکلات خود و دو همسفر دیگرش بیفزاید.
این تضادها به و در روند تحول و پایان داستان نیز به همین اندازه،اثر یکدستی و نگاه موشکافانهاش را حفظ کند در این رمان و خصوصا در این دو فصل،نکات آموزشی بسیاری دربارهء قایقسواری و چگونگی رویارویی با حوادث پیش آمده،مطرح میشود که این نیز در جای خود میتواند برای مخاطب نوجوانی که به اینگونه تفریحات علاقهمند است،جالب و آموزنده باشد صورت رفتار غیر هوشیارانه و خرابکاریهایی که به سبب عدم اعتماد به نفس«گرگ»رخ میدهد،نمود پیدا میکند."