خلاصة:
مقاله حاضر کوشیده است تا به این پرسش پاسخ دهد که فلسفهسیاسی از ابتدای شکلگیری تا کنون، چگونه ازحیث مضامین دستخوش تحول و تطور شده است؟ فرضیه این مقاله آن است که تحول در بینش موردپذیرش درباب هستی، معرفت و انسان، سبب تحول و تطور مضمونی فلسفه سیاسی و سرانجام انحلال آن گردیده است.
یافتههای این پژوهش نشان میدهد که فلسفهسیاسی با گذر از حقیقتمداری، فضیلتگرایی و سعادتگرایی شکلگرفته درچارچوب بینش سلسلهمراتبی کیهان/خدامحور و مبانی معرفتشناسی قیاسی و انسانشناسی نخبهگرای متناظر با آن در پارادایم پیشامدرن، از یکسو بهنوعی تلقی درزمانی و افقی برپایه مفاهیم حق، تاریخ و آزادی در پارادایم مدرن انسانمحور و ازسویدیگر، بنابر عنصرشکاکیت نهفته در عقل مدرن به طیفی از جریانهای انتقادی و یا خواهان احیای فلسفهسیاسی کلاسیک میانجامد و سرانجام فلسفهسیاسی در پارادایم جوهرستیز، خردگریز و انسانستیز پسامدرن به روایت تبدیل میشود. این نوشتار از رویکرد پارادایمی سود جسته و گونهشناسی از فلسفهسیاسی در سه پارادایم پیشامدرن، مدرن و پسامدرن ارائه کرده و درخلالآن، سیر تحول مضامین فلسفهسیاسی را نشاندادهاست.
This article has attempted to answer this question that: How political philosophy has been undergoing transformation and evolution in terms of its themes and contents from the beginning of its formation until now?
This article has shown that Political philosophy passing through truth-oriented, virtue-oriented ethics and eudaimonism which formed within the framework of the hierarchical cosmos/god based attitude and the foundations corresponing with it, consisting of the deductive epistemology and the elitistic anthropology at the pre-modern paradigm, at one hand resulted in one type of diachronic and historical ideas based upon concepts of the right, history and freedom in the humanistic modern paradigm and also resulted in the formation of the group of the critical currents and ones’ which demanding revival of the classic pre-modern political philosophy And eventually political philosophy is transformed to the narrative at the framework of the anti-essentialist, anti-rationalist and anti subject-oriented post-modern paradigm. This article by taking advantage of the paradigmic approach, has presented typology of the political philosophy at the three pre-modern, modern and post-modern paradigm and meantime, has shown the evolution and transformation of themes of the political philosophy.
ملخص الجهاز:
یافته های این پژوهش نشان میدهد که فلسفه سیاسـی بـا گـذر از حقیقـت مـداری، فضیلت گرایی و سعادت گرایی شکل گرفته درچارچوب بینش سلسله مراتبی کیهـان - /خدامحور و مبانی معرفت شناسی قیاسی و انسان شناسی نخبه گرای متناظر بـا آن در پارادایم پیشامدرن ، از یک سو به نوعی تلقی درزمـانی و افقـی برپایـه مفـاهیم حـق ، تاریخ و آزادی در پارادایم مدرن انسان محور و ازسویدیگـر، بنـابر عنصرشـکاکیت نهفته در عقل مدرن به طیفی از جریان های انتقادی و یـا خواهـان احیـای فلسـفه - سیاسی کلاسیک مـیانجامـد و سـرانجام فلسـفه سیاسـی در پـارادایم جوهرسـتیز، خردگریز و انسان ستیز پسامدرن به روایت تبدیل میشود.
در رویکـرد پـارادایمی مـیتـوان فلسـفه سیاسـی را هـم در بـرش همزمانی و هم در افق درزمانی در بافت اجتماعی-تاریخی شـکل گیـری آن فهـم کـرد، لیکن به طـورکلی ایـن رویکـرد درک معرفـت را بـه سـطح تـاریخ و عوامـل اجتمـاعی فرونمیکاهد و فهم تحول فلسفه سیاسی را درسطح دلالت های عام تری پیگیری مـیکنـد که ناظربرقواعد پذیرفته شده میان اندیشمندان در مقطع و برشی فرهنگی مـیبـاشـد کـه انتظام بخش اندیشه ها و نظریه هایی است که به رغم تفاوت در پـاره ایاز مبـانی یـا نتـایج سیاسی، در این مبانی عام با یکدیگر تقارب و همگرایی دارند.
دغدغه اصلی پسامدرنیسم سرشت واقعیـت نیست ، بلکه این امر است کـه چـرا در هـر دوره ، جهـان را بـه شـیوه ای متفـاوت درک میکنیم ؟ پارادایم پسامدرن نشان می دهد که واقعیت درچارچوب گفتمان ها و روایت هـا شکل میگیرد و معنادار میشود.