خلاصة:
مشغله ذهنی عمده آرامش دوستدار اثبات عقیم بودن فرهنگ دینی است و اینکه دین ـ هرچه که باشد ـ نهتنها نمیتواند مولد اندیشه و تفکر باشد، بلکه آن را در نطفه میکشد. این متفکر چنانکه خود میگوید در تلاش است در دورهها و پدیدههای مهمی از ایران باستان و ایران اسلامی بنگرد و با تحلیل کاویدهها و نگریستهها، فرهنگمان را چنان به ما بشناساند که تاکنون برایمان ناشناخته مانده است. بر این اساس او بر این باور است نخستین و تنها مشکل جدی در خودشناسی فرهنگی ما، مقاومت درونی جامعه ما در برابر شناخت خود است که این مقاومت، خود یکی از عوارض فرهنگ دینی است. این نوشتار، ضمن ارائه گزارشی از آراء آرامش دوستدار، تلاش میکند این دیدگاه را با سنجه واقعیات تاریخی و اجتماعی، عیارسنجی کند. از این رو جنبه «نقضی» در این نقد برجسته است و بیشتر به شواهدی پرداختهشده است که نظریه امتناع تفکر در فرهنگ دینی را نقض میکند.
In his multiple writings, Aramesh Doostdar asserts that religious culture is in contrast with thinking. In his view, religious insight of believers is full of evidences and certainties. In addition, sense of duty against God, captures the mind of believers so their thought is not free. Doostdar thinks that western human has progressed because he has released his thought from the chain of religion so he could overcome the nature and the problems of life. Eastern human's effort for development is bootless unless he learn the way of thinking from western human. Thus to rise of progress, effect of religious culture must disappears from the mind of eastern human like western human did. This article views this argument with a critical perspective and elucidates its violation according to historical facts. Study of effect of eastern philosophy and science on western thought and review of some western scientists opinion about importance of Islamic sciences and its impact on formation of the new world, is some of the critics on Doostdar's view.
ملخص الجهاز:
٢. معنی تفکر از نظر دوستدار آرامش دوستدار، تفکر را به معنی اندیشه کردن در اندیشه ها میداند و مـی گویـد: اندیشیدن یعنی پیجویی اینکه دانسته های ما چگونه اند، از کجـا آمـده انـد، بـه چـه درد میخورند، چه نیروهایی آن ها را به هم پیوند میدهند و از هم میگریزانند که کشمکش و برآیندشان بینش و طرز فکر جمعی ما را متعین میسازد (دوسـتدار، ١٣٧٧:٦٠).
٤. رابطه دین و تفکر تعریف دوستدار از تفکر چنانکه گذشت به گونه ای اسـت کـه نـاگزیر دیـن –کـه ایمان و اعتقاد از لوازم آن است - در برابر آن قرار میگیرد و چـون آزادی هـم ریشـه در پرسشگری آزاد دارد پس دین نه با آزادی سازگار است نـه بـا تفکـر؛ بنـابراین فرهنـگ اسلامی مـانع مطلـق آزادی و اندیشـیدن بـاهم اسـت زیـرا بـا پرسـش میانـه ای نـدارد (دوستدار، ١٣٨٣: ٤١٨) او میگوید آدم باید در آزادی و نظم پرورش بیابد، نه در جبر و قهـر و اسـلام از چنین امکانی برخـوردار نیسـت زیـرا اسـلام یعنـی تسـلیم محـض در برابـر خداونـد.
حضور همیشگی دین در جامعه اگر این نظر امیل دورکیم در کتاب صور بنیانی حیات دینی را صحیح بدانیم کـه تا جامعه وجود دارد، دین نیز خواهد بود و نمیتوان آرمان جامعه بیدین را تصور کـرد و در پی آن کوشید؛ (دورکیم ، ١٣٨٣: ٥٩٣) آنگاه تلاش دوستدار برای ترسـیم وضـعیتی که در آن بشر بتواند فارغ از دین خویی، آن چنانکه او میپسندد به تفکر و اندیشه ورزی بپردازد، حتی در غرب نیز وجود نداشته و سرابی بیش نیسـت .