خلاصة:
بر اساس تفسیر رایج از فلسفة هگل که ناشی از غلبه قرائت چپگرایانه بر ادبیات هگلپژوهی است، دیالکتیک در زمان محقق شده و غایت آن نیز تاریخی است. اما با قبول این دیدگاه، سازش دادن دو جنبه منطقی و تاریخی دیالکتیک با مشکلات زیادی مواجه میشود. منشا این سوء تعبیر، یکسان پنداشتن معنای عرفی زمان با معنای موردنظر هگل است. از نظر ما زمان ظرف وقوع حوادث بوده و تا آیندهای بیپایان ادامه دارد، در حالیکه تصور هگل از زمان دوری بوده و آن را را ناشی از تحقق خارجی ایدة مطلق در طبیعت میداند. هدف از این مقاله دفاع از تقدم منطق بر تاریخ و تجدید نظر در تاریخی دانستن دیالکتیک بر اساس معنای دقیق زمان در فلسفه هگل است. با اتکا بر نفی زمان در پایان دیالکتیک، نتیجه میشود که فلسفة هگل اساسا ساختار زمانی نداشته و زمانمندی عاملی است که در تحلیل نهایی کنار گذاشته میشود.
ملخص الجهاز:
هدف از این مقاله دفاع از تقدم منطق بر تاریخ و تجدید نظر در تاریخی دانستن دیالکتیک بر اساس معنای دقیق زمان در فلسفه هگل است .
فلسفه در یک فرآیند درون نگری، محتوای جزئی شده اش را از موضعی فرازمانی و فراتاریخی می نگرد یعنی فلسفه به تطور تاریخی به مثابه عینیت یافتگی خودش نظر کرده و تفاوت در محتوا، یعنی فلسفه های مختلف در طول تاریخ ، را مورد تأمل قرار می دهد: «با توجه به جایگاه فلسفه در میان اشکال مختلف آن ، نتیجه می شود که فلسفه با زمانش یکی است .
اما برای اینکه تمایز زمان مند و بی زمان حفظ شده و در عین حال بتوانیم آن ها را در فرآیند درون نگری آشتی دهیم ، باید آن ها را در یک تراز بالاتر سنتز کنیم ؛ اما همان طور که گفتیم درون نگری در موضع خویشتن شناسی روح انجام می شود، یعنی در جایگاهی که روح خود را تعریف و تحدید می کند و هیچ سنتزی نمی تواند نسبت به این جایگاه بنیادین دست بالا پیدا کند و معیاری بالاتر از آن وجود ندارد.
٢ بنابراین زمان که پیشتر بخشی از طبیعت دانسته می شد، اکنون در قلمرو ذهن جای می گیرد زیرا تاریخ از نظر هگل یک واقعیت هستی شناختی مستقل نیست و البته این میراث کانت است .
Hegel, 1956: 104 است یا ناشی از غایت منطقی و محتوم است ؟ تاریخ رویدادی کامل شده است ، یعنی پیشرفت ١ در فلسفه هگل ، مفهومی تجربی نبوده و منطقا بر هر تاریخی مقدم است .