خلاصة:
بدون شک مسئله علیت ، در میان اشیاء خارجی از همان آغاز، فکر بشر را به خود متوجه ساخته و او را به تفکر و اندیشه برای کشف معمای هستی وادار ساخته است . از آنجا که انکار یا تایید این مسئله بر حوزه خداشناسی و جهان شناسی تاثیر مستقیم گذاشته است لذا مکتب های فلسفی مختلف با توجه به اصول و مبانی خود به این مسئله پرداخته اند که یکی از آنها، مکتب مشاء است . هدف این مقاله بررسی دیدگاه فلاسفه مشاء (فارابی، ابن سینا، ابن رشد) در مورد مسئله علیت با روش تحقیق توصیفی و رویکرد کیفی است . ما در این مقاله بیان خواهیم کرد که بذرهای مبحث علیت را فارابی در بستر فلسفه اسلامی کاشته و شیخ الریئس به رشد و نمو رسانید و ابن رشد نیز با وجود هم مکتبی بودن با این دو فیلسوف ، بخاطر وفاداری به ارسطو و مبنای فکری خاص خود به برخی از آراء شیخ الرئیس در مبحث علیت سخت میتازد. همچنین اشاره خواهیم کرد که اختلاف و تمایزی که بین فلاسفه مکتب مشاء در مورد فروعات اصل علیت مثل قاعده الواحد و ملاک نیازمندی معلول به علت وجود دارد به مبانی و اصول فکری این فلاسفه به تفسیر آنها از علت فاعلی بر میگردد، بدین صورت که فارابی و ابن سینا علت فاعلی خلق از عدم و ابن رشدعلت فاعلی را تبدیل کننده موجود بالقوه به موجود بالفعل می داند. براساس همین نگرش فارابی و ابن سینا آفرینش را نوعی جریان خلق و ایجاد می دانند؛ و حوزه علیت و سنخیت بین علت و معلول را فراگیر می دانند؛ در مقابل ، ابن رشد در آفرینش به فعل ایجادی قائل نیست بلکه فاعلیت خداوند در عالم را به نحو اعطای حرکت و پیوند دادن صور به مواد می داند؛ لذا نمی تواند توجیه علی از آفرینش داشته باشد و دامنه نفوذ قانون علیت را فراگیر کند.
ملخص الجهاز:
همچنين اشاره خواهيم کرد که اختلاف و تمايزي که بين فلاسفه مکتب مشاء در مورد فروعات اصل عليت مثل قاعده الواحد و ملاک نيازمندي معلول به علت وجود دارد به مباني و اصول فکري اين فلاسفه به تفسير آنها از علت فاعلي بر ميگردد، بدين صورت که فارابي و ابن سينا علت فاعلي خلق از عدم و ابن رشدعلت فاعلي را تبديل کننده موجود بالقوه به موجود بالفعل مي داند.
براساس همين نگرش فارابي و ابن سينا آفرينش را نوعي جريان خلق و ايجاد مي دانند؛ و حوزه عليت و سنخيت بين علت و معلول را فراگير مي دانند؛ در مقابل ، ابن رشد در آفرينش به فعل ايجادي قائل نيست بلکه فاعليت خداوند در عالم را به نحو اعطاي حرکت و پيوند دادن صور به مواد مي داند؛ لذا نمي تواند توجيه علي از آفرينش داشته باشد و دامنه نفوذ قانون عليت را فراگير کند.
شايد يکي از دلايل اين امر آن باشد که رساله يا فصل ويژه اي را به مسئله عليت اختصاص نداده است ؛ و اينکه معلم ثاني به عنوان فيلسوف سياسي محسوب ميشود و آراء بسيار دقيق در مورد مدينه فاضله و رهبري جامعه اسلامي مطرح کرده است .
٤-١-علل اربعه و تعريف علت فاعلي از ديدگاه ابن رشد بعد از جانبداري سرسختانه ي ابن رشد از مسئله عليت در مقابل انکار آن ، وي نيز مانند ساير حکماي مشاء و به تبع امام المشائين وجود علل اربعه را پذيرفته و در اين آموزه فلسفي با فارابي و شيخ الرئيس هم نوا بوده است و اين گونه بيان ميکند: «وأما من للموجودات المحدثه لها اربعۀ أسباب : فاعل و مادة.