خلاصة:
در این نوشتار تلاش شده است با مروری بر سه دسته از مهمترین مبانی هستیشناختی، معرفت-
شناختی و انسانشناختی در فلسفه تربیتی دیویی، اندیشه وی مورد نقد و بررسی قرار گیرد. چه
بسا به دلیل تحولات جاری ناهمگون در فکر و اندیشه دیویی، فهم کلام و دیدگاه او قدری مشکل
به نظر برسد و نقد تفکر وی به این سادگیها میسر ننماید. با این وجود، به دلیل موضعگیریهای
آشکار دیویی در ساحت جهانبینی و ایدئولوژی و صراحت گفتار و نوشتار وی در زمینههای
گوناگون فرهنگی- اعتقادی، مسیر ارزیابی دیدگاه و اندیشه وی هموار میگردد. به دلیل اختلاف
برداشتها و دیدگاههای دیویی در سه دوره متوالی زندگانی خویش، بدیهی است باید با صرفنظر
از دورههای اول و دوم زندگانی وی، بر دوره سوم تمرکز یافت و آن را دیدگاه نهایی و اصلی دیویی
برشمرد. از این رو، نمیتوان در بررسی افکار او به اظهارات و نوشتههایش در دو دوره نخست استناد
جست.
نقد اندیشه دیویی از این جهت حایز اهمیت است که دیویی بزرگترین نماینده تفکر عصر
نوین غرب به شمار میرود و از این رو افکار و دیدگاههای او مبنای نظام و حاکمیت لیبرال-
دموکراسی تلقی میگردد. درست است که تحولگرایی زمینه پویایی و تحرک فکری انسان را
فراهم میآورد، لیکن باید دید این سبک تحولگرایی انسان و جوامع بشری را به چه سمت و
سویی میکشاند؟ تحولگرایی در فکر و اندیشه دیویی، با الهام از نظریه تحول طبیعی داروین، او
را به ارایه تفسیر و برداشت نادرست و ناتمام از جهان و انسان سوق داد. این برداشتهای نادرست
بر مبانی فلسفه تعلیم و تربیت دیویی سایه افکند و در نتیجه آن را غیر قابل اعتماد ساخت. در
جایگاه نقد و بررسی فلسفه تربیتی دیویی، نوشتار حاضر تا حدودی به بیان چیستی و چگونگی و
چرایی تحولات فکری وی میپردازد و از این جهت فلسفه تربیتی او را مورد نقد و بررسی قرار
میدهد. پرسش اصلی تحقیق این است که آیا با این وضع بیثبات و ناپایدار، میشود برای فلسفه
تربیتی دیویی سندیت قائل شد و آن را دست کم برای یک دوره کوتاه علمی معتبر دانست؟