خلاصة:
اثر حاضر بر آن است تا فرایند دیالکتیک و خود آگاهی را در نزد فیلسوفانی چون
افلاطون، ارسطو، کانت، فیخته، شلینگ و هگل مورد بررسی قرار دهد.آن چه بر سر تا سر این نوشتار سایه افکنده است، رویکر هگل به مبحث دیالکتیک و
خود آگاهی و انتقادهای او بر دیالکتیک مورد نظر فیلسوفان گذشته و تکملههایی است که
بدانها افزوده است.هگل در کتاب علم منطق و نیز دایرة المعارف علوم فلسفی تلاش
میکند تا از یک سو جانبه گرایی فیخته و ارسطو و توجه صرف آنها به عالم ذهن را با
عینیت گرایی شلینگ و نیز منطق رواقی در هم آمیزد و بدین طریق میان اندیشه و هستی،
با اثبات و ثبوت پیوند بر قرار کند.و از سوی دیگر با اریه تفسیری افلاطونی از
دیالکتیک کانت، آنها را دو پایه تثلیث دیالکتیکی خود قرار میدهد.هگل در ادامه بحث به تدریج به طرح نظریه خواجه و برده میپردازد و از این رهگذر
پا به وادی
شکاکیت میگذارد و آن را برون شدی از حالت حرمان یا شعور اندوهبار و گذار به این
مرحله دین میداند.
ملخص الجهاز:
"هگل در کتاب علم منطق و نیز دایرة المعارف علوم فلسفی تلاش میکند تا از یک سو جانبه گرایی فیخته و ارسطو و توجه صرف آنها به عالم ذهن را با عینیت گرایی شلینگ و نیز منطق رواقی در هم آمیزد و بدین طریق میان اندیشه و هستی،با اثبات و ثبوت پیوند بر قرار کند.
3-هگل و اصل امتناع تناقض به رغم این که هگل در ارایه نظریه دیالکتیک و فرایند خود آگاهی روح از سه اصل امتناع تناقض، هویت،و اصل شق ثالث مطرود بهره میگیرد،اما اصل امتناع تناقض در نظام فکری او جایگاه ویژهای داشت و تنها دست مایه وی برای نیل به صیرورت و نا متناهی بوده است.
اگر چه فیچر میان دو نوع تناقض ضروری و غیر ممکن تمیز قایل میشود،هنوز این سئوال باقی است که آیا هگل معتقد بود که باید واژه تناقض را به همان معنایی به کار برد که در منطق صوری به کار میرفت؟به نظر هگل،این حقیقت که واژه"تناقض"توسط منطق دانان صوری به فلان معنای خاص به کار رفته است،نمیتواند ما را ملزم نماید که همان معنا را از واژه تناقض اراده نماییم.
"(هگل،1993،ص 613) با توجه به آن چه عنوان شد،ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا هگل بالاخره میان دیالکتیک درونی و بیرونی تمیز قایل میشود؟به عبارت دیگر آیا دیالکتیک،مختص اشیاء عینی و خارجی است یا این که در مورد مفاهیم ذهنی نیز به کار میرود؟زیرا هگل گاهی اوقات چنان در مورد مفاهیم سخن میگوید که گویی،این خود مفاهیماند که صیرورت پذیرند،نه انسان متفکر."