خلاصة:
مقاله پیش رو پس از ذکر مقدمه و ضرورت بحث به این سه سؤال محوری موضوع پاسخ داده
است:1.آیا اساسا علوم و فلسفه میتوانند وصف اسلامی و غیر اسلامی به خود بگیرند؟2.آیا ماهیت فلسفه رایج عربی است؟3.آیا ماهیت فلسفه رایج اسلامی است؟با نقد و بررسی سخنان منتقدین، اسلامی بودن فلسفه به اثبات رسید.و به پرسش دوم
پس از نقل و بررسی نظریات نژاد گرایانه مستشرقان و نژاد گرایانه عربی پاسخ منفی و
نیز نقد و بررسی شده است.پرسش سوم، در آغاز نظریه یونانی بودن ماهیت فلسفه رایج مسلمانها با توجه به
نظریه سهروردی در پیشینه فلسفه اسلامی و توجه به حوزه اسکندریه، انطاکیه، سریانی،
ایران باستان و هند نفی شد.سپس به نقل و نقد نظریه تفکیک پرداخته و در پایان نظریات علامه طباطبایی و
شاگردان او در ماهیت اسلامی بودن فلسفه رایج نقل و انتقادات منتقدان هم پاسخ داده
شده و مقصود از ماهیت اسلامی داشتن فلسفه به خوبی روشن شده است.
ملخص الجهاز:
"سپس پا را فراتر نهاده و میگوید:اشکال دیگر فلسفه اسلامی این است که روش آنها یک بام و دو هواست آنها در مسایل فلسفی غیر دینی بحث وجود و ماهیت سخت گیر و دقیقند؛اما در الهیات و مسایل مربوط به دین حرفهای صد من یک غاز میزنند و با سخیفترین ادله قانع میشوند،آن گاه به ملا صدرا خرده گرفته که گفت:"ثبت لفلسفه لا یکون اصولها موافقه لشریعه الحقه الحقیقیه و من لم یکن دین الانبیاء(ع)فلیس من الحکمه بش وای بر فلسفهای که اصول و مبانیاش موافق ادیان حقیقی نباشد و کسی که بر دین پیامبران(ع) نباشد در فلسفه گامی بر نداشته است"(ملکیان،1380،ص 9).
رابعا:فرض کنیم که فلسفه رایج ریشه در یونان و روم داشته باشد؛با این حال نقش مسلمانان و اعراب را فقط در حد ترجمه و تقلید صرف داشتن بیانصافی است و لذا مستشرقان دیگری همچون "گوستاودوگا"در کتاب"تاریخ فلسفه و کلام مسلمانان"پس از نقل کلام رنان و اشمویلدزر آنها را احکامی خالی از اعتبار دانسته و منشا آن را نا آشنایی با فلسفه اسلامی قلمداد میکند و میگوید:تنها یک شاهد برای این موضوع کافی است و آن این که با هیچ منطقی نمیتوان تصور کرد که شخصیت عقلانی مانند ابن سینا بر فلسفه هیچ نیفزوده و صرفا مقلی یونانیان باشد و حال این که این فیلسوف بزرگ دو دسته آثار دارد یک دسته به عنوان شرح فلسفه ارسطو و دسته دیگر مطالب ابتکاری مانند اشارات و حکمت المشرقیه."