خلاصة:
در این مقاله، پس از بررسی مختصری دربارۀ پیشینۀ استعاره و تحلیل استعارۀ مصرحۀ مطلقه، به هنرنمایی خاقانی در این زمینه اشاره شدهاست. خاقانی در موارد متعددی در استعارۀ مصرحۀ مطلقه، بهجای اینکه برای مشبه و مشبهبه ملایماتی بیاورد، ملایمی را آورده که ایهام دارد. یکی از معانی ایهامی آن، از ملایمات مشبه است و معنی دیگر، از ملایمات مشبهبه. به نظر میرسد این شگرد که ظاهراً در هیچکدام از کتب بیانی بدان اشارهای نشده، آگاهانه منظور خاقانی بودهاست.
In this paper، after short survey of background of metaphor and analyzing of vivid metaphor، dexterity of khaghani in the field of this art will be discussed. Khaghani in some cases of this metaphor tris to use of one irony as an alternative of similie. These substituted ironies always refer back some time to simile and some time image which come from similie. Khaghani tries to make reader more preper to pay more attention and wisdom for understanding the meaning of metaphor. This thecnique which ignorant from regarding books، seem to be yielded by Khaghani deliberately. Khaqani Sometimes makes this hesitancy and uncertainity، by use of indications of tenor and vehicle. In some cases، indications are in the form of Descriptive or Adduct componds، which the part of the compound is from indications of tenor، and the the other of vehicle. And sometimes the word that is derived from indications is related to the two sides of the metaphor without having an amphiboly. The words that can play such roles are certainly limited. Khaghani has used the astronomical terms، then the elements of mythical and historical stories in this field.
ملخص الجهاز:
اگر به مثال مشهور استعاره مصرحه مرشحه (بیت زیر) که در بیشتر کتاب های بیانی نقل شده است ، توجه کنیم ، طاووس بین که زاغ خورد وآنگه از گلـو گــاورس ریــزه هــای منقــا برافکنــد (خاقانی، ١٣٦٨: ١٣٤) خواهیم دید قراینی ازقبیل «بین » (فعل امر) که بیانگر تعجب و مطلبی تقریبا خلاف عـادت است یا «زاغ خوردن طاووس » ظاهرا و فقط به ما میفهمانند که ایـن طـاووس در معنـی حقیقی خود به کار نرفته و این قراین ذهن ما را به معنی مجازی (آتش ) هدایت نمیکند.
نکته مهم دیگر در استعاره مصرحه مطلقه ، وجـود ملایمـات بـرای دو سـوی اسـتعاره (معنی حقیقی = مشبه بـه ؛ و معنـی مجـازی= مشـبه ) اسـت ، امـا شـفیعیکـدکنی (١٣٨٠: ١١٥) میگوید استعاره مطلقه هنگامی است که ملایم هیچ کدام از دو سوی استعاره در بیان ذکر نشده باشد یا برای هر دو سوی، ذکر شده باشد.
در هیچ کدام از کتاب های بیانی موجود، بـه ایـن نکتـه اشـاره نشده است ؛ فقط کزازی در کتاب زیباشناسی سخن پارسی (بیان ) در شرح بیت آویختی آفتاب را دوش از سلسله های جعد پر خم که اتفاقا آن هم از خاقانی است ، میگوید «برای هیچ کدام از دو سـوی اسـتعاره قرینـه ای نیامده است » و «آویختن سلسله های جعد پرخم » را که از ملایمات صـریح معنـی مجـازی آفتاب (صورت معشوق ) است ، فقط قرینه صارفه میداند و در پاورقی یادآور شـده اسـت کـه «اگر دوش را در معنی شب پیش ، سازگاری برای آفتاب بشماریم ، معنای ایهامی شـانه ، سـازگاری برای روی خواهد بود؛ استعاره همچنان از گونه رها (مطلقـه ) خواهـد بـود» (کـزازی، ١٣٦٨: ١٠٢).