خلاصة:
اساس فهم فقهی از کتاب و احادیث، ظواهر آن دو را تشکیل میدهد. بسیاری از مباحث دانش اصول فقه برای فهم این لایه از متن سامان یافته و دانشمندان این علم اختلافهایی از جمله در فهم ظواهر با هم دارند. این اختلافها هرگز موجب نسبیت مطلق فهم فقهی قرآن و سنت نیست و علی رغم برخی ادعاها موجب بشری شدن فهم دین به وسیله فقها نیز نمیشود. در این مقاله پس از بررسی معانی مختلف نسبیت و ارائه دلایل نسبیت اعتدالی و مقید فهم فقهی متن، نسبیت مطلق ابطال شده و به برخی از خلطها در این ساحت اشاره شده است. برای اثبات نسبیت جزئی فهم ظاهر، بیشتر به علل اختلاف فقها در شناخت ظاهر قران و احادیث پرداخته شده است.
ملخص الجهاز:
برخی اختلافات مجتهدین را ناشی از اختلاف در معرفت شناسی آنان دانسته اند و این واقعیت را دلیل بر بشری بودن فهم آنان از دین و شریعت تلقی کرده اند و نه خود دین [٢٢، ص١٠٣] و اظهار داشته اند: اختلافات فقهاء در معرفت شناسی به نوبه خود ناشی از حصار پیش فرض ها، انتظارات و نوع خاص سؤالات آنان از کتاب و سنت بوده است و از همه مهم تر اختلافات فقهی را دلیلی بر نسبیت افراطی ظهور گرفته اند.
مثلا امام خمینی (ره ) معتقد است خطابات نازله ی خداوند به پیامبر اکرم (ص ) به طور مطلق متوجه به بندگان نمی باشد و در این جهت فرقی بین حاضرین در جلسه وحی و غائبین نیست ، زیرا احدی از امت خطابات خداوند را نمی شنید، بنابراین به نحو حقیقی احدی از امت مخاطب نمی باشد؛ اما خصلت خطاب های قانونی چون قوانین موضوعه بشری چنین است که هر کس بدان اطلاع یافت ، مکلف بدان می گردد و از این رو همگان به این ترتیب مورد خطاب قرار می گیرند البته نه به شکل مستقیم [١٩، ج٢، ص٢٨٥]، در حالی که مرحوم نائینی از طریق طرح قضیه ی حقیقه سعی نموده است تا همگان را مخاطب مستقیم آیات و روایات قرار دهد [٤٠، ج١، ص١٧٠ـ١٧١؛ ج٢، ص ٥٥].