خلاصة:
در سال ١٢٨٧ کشف نفت و تأسیس اولین چاه خاورمیانه در سرزمین بختیاری نشین مسجدسلیمان زمینۀ حضور بیشتر استعمار انگلیس را در این منطقه فراهم آورد. گرچه عشایر ساده دل بختیاری، در ابتدا به عنوان نیروهای انسانی این تأسیسات مشغول به کار شدند اما با ذکاوت و هوش خود خیلی زود دریافتند که برای اهداف استعمارگران به بیگاری گرفته شده اند. حس تملّک به نفتی که از سرزمینهای اجدادی آنها می جوشید، عِرق وطن پرستی و عدم وفاداری آنان به حکومت پهلوی و بیاعتمادی به استعمارگران را در آنان تقویت می کرد. این مقاله با رویکردی جامعه شناختی به بررسی جنبه های استعمارستیزی در شعر گویشی «رستاخیز مسجدسلیمان» می پردازد که در میان قوم بختیاری از جمله اشعار محبوب به شمار می رود. نتایج این پژوهش در این موارد خلاصه می شود: انتقاد از حضور استعمار و چپاول نفت از زمینهای اجدادی آنان، انتقاد از بی عدالتی کارفرمایان استعمارگر در برخورد با بومیان، انتقاد از نسل خودباخته و انتقاد از حکومت پهلوی.
ملخص الجهاز:
"استعمارستیزی قوم بختیاری با تکیه بر «رستاخیز مسجدسلیمان» از داراب افسر بختیاری شبنم حاتمپور بیتا باباییراد چکیده در سال ١٢٨٧ کشف نفت و تأسیس اولین چاه خاورمیانه در سرزمین بختیارینشین مسجدسلیمان زمینۀ حضور بیشتر استعمار انگلیس را در این منطقه فراهم آورد.
اهمیت اولین چاه نفت ایران در مسجدسلیمان و تغییرات زیادی که با کشف نفت در این شهر روی داد، چندین دهه حضور انگلیس در این منطقه، استفاده از نیروی کار مردان بختیاری در استخراج نفت از زمینهای اجدادی آنان و در نتیجه تنشهای پیوسته بین این قوم و استعمارگران، انگیزۀ نگارنده در این پژوهش بوده است.
اگر اقوام بختیاری در برابر تجملات پر زرق و برق کارمندان نفت انگلیسی ذوقزده میشدند و رؤیای انگلیسی شدن را در سر میپروراندند، با همان چند دهه حضور استعمار انگلیس، آنچنان فرهنگ کوچنشینی و سادهزیستی خود را از کف میدادند که دیگر نشانی از آن در این مناطق به چشم نمیخورد؛ در حالی که مشاهده میکنیم بازتاب بعضی از این رفتارها و فرهنگهای فرنگی در میان قوم بختیاری، به طنز گرفته میشود.
در این قصیده ایران به عروسی تعبیر شده که در اوج زیبایی،با چهرهای زرد و روی گریان به شکوه از فرزندان این مرز و بوم میپردازد: گفتمش این دیدۀ گریان ز چیست نالۀ تو وین دل بریان ز چیست گفـت: بـنـالــم ز مــآل شـمــا گریۀ من هست به حـال شمـا سسـت شـده پـایـۀ فـرهنـگیـان رفته به گـل پـای خر لنگیـان مثل فلانی کـه شـده کاسـه لیس بنـد قبایـش بـود از انگلیـس دستکـش مــال پـروســی بـود پای چپش چکمۀ روسی بـود ملت ایــران کـه همـه بنـدهانـد بنـدۀ بـیمـزد سـرافکندهانـد تخم نفاقی است که خود کاشتیم این ثمر از اوست که برداشتیم زلف همـی کند و همـی داد باد زد بـه سـر و گفت کنید اتحاد (بختیاری،1373: 114) در شعر رستاخیز مسجدسلیمان نیز که شعری سراسر انتقادی است، وطندوستی شاعر مشهود است."