خلاصة:
این مقاله بهدنبال بررسی نظام معنایی عزاداری در تشیع اثنیعشری بهعنوان یکی از بنمایههای مهم هویتی تشیع است که بر یادآوری ابعاد سوگوارانه (تراژیک) تاریخ سیاسی- اجتماعی آن مبتنی است. مناسکی که بهطورصرف، دارای بعد مذهبی نبوده، بیش از کارکردهای معنوی فردی، کارویژههای جدی و مهم اجتماعی و سیاسی دارد. پرسش این است که «چه نظام معنایی (فارغ از بعد معنوی آن)، عزاداری، را بهعنوان امری اجتماعی در تشیع، تغذیه و بازتولیدمیکند و اینکه این مناسک، علاوهبر بعد معنوی فردی، دارای چه کارکردهای سیاسی و اجتماعی است؟». نویسنده بهدنبال پاسخگویی به این پرسشها از منظر برساختگرایی اجتماعی است که به «شکلگیری پدیده اجتماعی» نه بهعنوان امری بدیهی که ذاتی جامعه باشد، بلکه با توجه به نظام معنایی خاص آن و توجه به عواملی که بستر معنایی آن را شکلدادهاند، توجهمیکند. گردآوری دادهها بهصورت اسنادی کتابخانهای است. عزاداری در این نظام معنایی، بهطورصرف، عادتوارهای مذهبی نیست بلکه کنشی است با این کارویژههای اجتماعی و سیاسی: بازتولید مبانی هویتی، بازتعریف و پررنگکردن تمایزها و غیریتهای هویتی، افزایش روحیه اعتراض، بازتولید مفهوم امامت و امید (امید به ظهور منتقمی که منجی است)، بهروزکردن و بازتولید مکرر مفهوم ظلم و ظالم در ادبیات سیاسی شیعه، تأکید بر مبارزه رادیکالی بهعنوان شکل نهایی اعتراض در الگوبرداری از امام مظلوم، شکلگیری و تشدید روحیه شهادت و شهادتطلبی، افزایش انسجام و همبستگی درونی، ایجاد و تداوم تهییج و بسیج سیاسی (تحریک متناوب احساسات مذهبی و سیاسی)، شکلگیری و ترویج شکلی خاص از دینداری و تقویت حافظه جمعی تشیع.
This paper aims at studying the semantic system of mourning in Twelver Shiism as an important roots of Shiite identity, based on remembering the tragic aspects of its political and social history. A ritual which, apart its religious aspect, and in addition to its individual spiritual functions, has certain serious and significant social and political functions. The question is about the semantic system that nurtures and reproduces mourning as a social fact and about the social and political functions this ritualistic act has, apart from its individual spiritual functions.
The author seeks to answer these questions from the viewpoint of social constructionism which is concerned with social phenomena, not as obvious matters which are essential to society, but with respect to their particular meaning system and the factors that have created their semantic foundations.
Mourning is not a mere religious habit in this semantic system, but is rather a practice with these social and political functions: reproducing identity foundations, redefining and highlighting identity differences and distinctions, reproducing the concepts of Imamate and hope (hope of the return of a avenger who is a saviour), updating and reproducing the concepts of tyranny and tyrant in the political literature of Shiism, following the innocent Imams, forming and strengthening the spirit of martyrdom and martyrdom-craving, increasing inner coherence and solidarity, producing and maintaining political excitement and mobilisation (constant stimulation of religious and political feelings), forming and propagating a particular form of religiosity, enhancing the collective memory of Shiites.
ملخص الجهاز:
عزاداری در این نظام معنایی، بهطورصرف، عادتوارهای مذهبی نیست بلکه کنشی است با این کارویژههای اجتماعی و سیاسی: بازتولید مبانی هویتی، بازتعریف و پررنگکردن تمایزها و غیریتهای هویتی، افزایش روحیه اعتراض، بازتولید مفهوم امامت و امید (امید به ظهور منتقمی که منجی است)، بهروزکردن و بازتولید مکرر مفهوم ظلم و ظالم در ادبیات سیاسی شیعه، تأکید بر مبارزه رادیکالی بهعنوان شکل نهایی اعتراض در الگوبرداری از امام مظلوم، شکلگیری و تشدید روحیه شهادت و شهادتطلبی، افزایش انسجام و همبستگی درونی، ایجاد و تداوم تهییج و بسیج سیاسی (تحریک متناوب احساسات مذهبی و سیاسی)، شکلگیری و ترویج شکلی خاص از دینداری و تقویت حافظه جمعی تشیع .
عزاداری برای رنج و حرمان او بهطورصرف، عملی جمعی برای بازنمایاندن ابعاد سوگوارانه تاریخ تشیع نیست بلکه علاوهبرآن، خود، مصدر برساخت هویت و کنشهای متعدد سیاسی و اجتماعی میشود که علاوهبر کارویژه اعتراضی که بدان اشارهکردیم، برخی از آنها عبارتاند از: ۱ـ ایجاد انسجام و همبستگی درونی دورکیم معتقد است، مناسک دینی و عزاداری، یکی از مجراهایی مهم است که جامعه از طریق آن (و اصول هویتی دینی فرد و جماعت) بازتولید و وجدان اخلاقی و جمعی در فرد تقویتمیشود؛ افراد، طی این فرایند با هم پیوند برقرارکرده، به هم نزدیک میشوند و ارتباط و صمیمیت درونی بیشتری پیدامیکنند؛ درکل، محتوای آگاهی جمعی افراد از طریق حضور در اینگونه مراسم، برساخته شده یا حتی دستخوش تغییر میشود؛ افراد، طی این مناسک، از حیات فردگرایانه روزمره، با جهان حیات جمعی، وجدان جمعی و آگاهی جمعی، پیوندی مجدد برقرارکرده، موقعیت و وظیفهشان را نسبتبه جامعه دینی که منبع هویتی و عملکردیشان است، بازتولید و تقویتمیکنند (Durkheim, 1915:312).