خلاصة:
«غمیاد» یا «نوستالژی» حسرت و دلتنگی انسانهاست به گذشتهای که از سرگذراندهاند؛ در واقع نوستالژی حالتی است روانی که بهگونهای ناخودآگاه در فرد ظاهر میشود. در حوزه ادبیّات این حالت پیوسته بر درونمایه و شیوه بیان سرایندگانی که از حسی قویتر برخوردارند، تاثیر فراوانی داشته است. دو شاعر همشهری، پرتو کرمانشاهی (سراینده فارسیگوی) و علی الفتی (شاعر کردیگوی) از گونههای مختلف نوستالژی در سرودههای خود بهره بردهاند. نگارندگان در این مقاله میکوشند با روش تحلیلی- توصیفی، درونمایههای مشترک نوستالژیک ـ اعم از نوستالژی دوران کودکی، دوری از معشوق، مرگاندیشی و گذر زمان، از دست رفتن ارزشها و ...- در اشعار این دو شاعر کرمانشاهی را بررسی کنند.
Ghmyad" or "nostalgia" people's regret and nostalgia for a past that Srgzrandhand; in fact, nostalgia mental state that such person appears unconscious. In the field of literature and rhetoric Srayndgany continuous mode on themes that are more intuitive, had several impacts. The poet Citizen, light Kermanshah (power speaking persian poet) and Ali Olfati (Krdygvy poet) of different species that have benefited nostalgia in his poems. The authors of this paper try using descriptive analytical, common DrvnMayhHay ranging from nostalgia nostalgic childhood away from her lover, Mrgandyshy and the passage of time, loss of values and ...- in Kermanshah's poems review.
ملخص الجهاز:
پرتو کرمانشاهی در سرودۀ «خانۀ خاطرات»، پس از سی سال به خانۀ دوران کودکیاش سر میزند و با حسرت و اندوه از آن زمان سخن میگوید: سوی تو باز ای سرای کودکی من آمدم از یادهای گمشده سرشار غرقه در انبوه خاطرات گذشته تکیه زده همچو یاس پیر به دیوار مهد دلآویز کودکی من اینجاست خفته در آرامشی خدایی و بشکوه از پس سی سال بازگشتهام اینک توشه من کولباری از غم و اندوه (نوبتی: 140) و در ادامه خانۀ قدیمی پر از خاطره را اینچنین وصف میکند: چلچلهها رفتهاند و طارم ایوان کوچگه عشقهای رفته زیاد است روی به هر سو که مینهد دل ناکام خلوت افسانههای دلکش شاد است کاج تناور بسان رایت ماتم کنج حیاط ایستاده خسته و دلگیر گیسویش آشفته از غبار مه و سال سر به کمند زمان و پای بر زنجیر پنجره با چشمهای شیشهای خویش خیره همی پایدم مدام ز دنبال خم شدم در زیر بار گردش ایام طاقنماهای پیر و تاک کهنسال آبنماها و حوض سنگی خاموش جمله به من نگریستند و گریستند روزن هر خشتی از گذشته نگاهی است وه که مرا این نگاهها نگرستند (همان: 140-141) شاعر یکباره مادرش را در ذهن تجسم میکند که در غم فردای فرزندش، غصۀ خود را از یاد برده است: وای تو گویی هنوز مادرم اینجا بر لب ایوان نشسته خسته و خاموش در غم فردای پر مصیبت فرزند غصه خود را نموده است فراموش جلوه کند با هزار اختر امید چهرۀ پاکش درون هالۀ رؤیا بیخبر از مرگ بیشکیب و جوانگیر غرقه در امید پوچ و مبهم فردا (همان: 141) به یکباره شاعر بهگونهای نوستالژیک به خود میآید و در مییابد که عمری از سر گذرانده و در مقابل خانه همان است که بود: این در و دیوار و بام و خشت و گل و سنگ جمله همانست لیک من نه همانم وای دا را مرا از من برهانید گمشده در خویش و پایمال زمانم (همانجا) نوستالژی دوران جوانی نیز در شعر پرتو کرمانشاهی به صورت غمانگیزی بیان شده است؛ از جمله: ای تو مرا یاد و یادگار، جوانی رفتی و پیری گشود بال، جوانی جلوۀ امید بودی و به تو بودم بیشتر از این امیدوار، جوانی یاد تو خوش باد، اگر نماند و نماند خاطرهای از دیار و یار، جوانی گو نه بهار آید و نه سبزه بروید ما که فشاندیم برگ و بار جوانی یاد توام همچو پارههای شقایق ریخته خونین به هر کنار جوانی شادی دل بودی و قرار تن و جان حیف نماندی بدان قرار، جوانی شور حیات از تو بود و چهرۀ هستی آینهای داشت بیغبار جوانی...