خلاصة:
در روان شناسی، شناخت شخصیت و اجزای آن نقش بنیادینی در درمان اخلالات روانشناختی دارد. از طرفی نفس شناسی نیز در بسیاری از نظریات اخلاقی مبنای شکل گیری فضایل اخلاقی است. از آنجا که نفس در نظریات اخلاق فلسفی اسلامی قرابت هایی با شخصیت در نظریات روان شناسی دارد، می توان از شباهت ها و تفاوت های نفس شناسی و شخصیت شناسی سراغ گرفت. نظریه شخصیت فروید به عنوان نظریه ای مهم در روانشناسی و نفس شناسی ابن مسکویه به عنوان مقدمه یکی از مبنایی ترین نظریات اخلاق اسلامی در این پژوهش با یکدیگر مقایسه می شوند. یافته های این تحقیق نمایانگر این است که علرغم شباهت هایی که میان این دونظریه وجود دارد، تفاوتی مهم در منشاء و معنای ارزش های اخلاقی در هریک از آنها قابل مشاهده است. در نظریه فروید ارزش های اخلاقی محصول فرآیندی ناخودآگاه بوده و کمال اخلاقی در تعارض با سلامت روانی قرار می گیرند. اما در نفس شناسی ابن مسکویه فضایل اخلاقی با عقلانیت پیوند خورده و به نحو آگاهانه و اختیاری حاصل می شوند. بر همین اساس در این نظریه کمال اخلاقی، عقلانیت و بهداشت روان با یکدیگر همسو هستند.
In psychology, the recognition of personality and its components plays a fundamental role in the treatment of psychological disorders. On the other hand, self-cognition is also the basis for the formation of moral virtues in many moral theories. Since the ‘self’ in Islamic philosophical ethical theories has some similarities to personality in psychological theories, one can compare, in some ways, self-cognition to personality-cognition. In this paper we seek to compare Freud's theory of personality, as an important theory in psychology, to Ibn Miskawayh’s self-cognition theory, as an introductory to one of the most fundamental Islamic ethical views. The findings of this research show that, despite their similarities, there is a significant difference in the origin and meaning of moral values between these theories. In Freud's theory, ethical values are the product of a subconscious process and actually ethical perfection is in conflict with mental health. But in Miskawayh’s self-cognition theory, ethical virtues are linked to rationality and are achieved consciously and voluntarily. Accordingly, in this theory, moral perfection, rationality and mental health are aligned.
ملخص الجهاز:
وقتی از شباهتهای این دو نظریه با یکدیگر سخن میگوییم همواره باید به این مسئله توجه کنیم که نفسشناسی ابنمسکویه مقدمهای برای ورود به اخلاق و بنیان شکلگیری ارزشهای اخلاقی است.
گرچه فروید از ارزشهای اخلاقی در نظریۀ شخصیت خود سخن میگوید، اما این ارزشها نیز باید در بستر هدف اصلی او، یعنی درمان اختلالات شخصیتی، فهم شود.
همانطورکه من در شخصیتشناسی فروید جزء اصلی شخصیت است و سلامت روانی انسان در گرو حاکمیت این جزء از شخصیت بر سایر اجزاست، در نفسشناسی ابنمسکویه نیز قوۀ ناطقه قوۀ اصلی نفس است؛ اما در اینجا سعادت و کمال اخلاقی مشروط به فرمانروایی این قوه بر سایر قوای نفس است.
چنانکه گذشت مبنای شکلگیری فضایل اخلاقی در نظریۀ ابنمسکویه نفس ناطقة انسان و قوۀ تعقل وی است که او ازطریق این قوه از سایر موجودات متمایز میشود.
وی معتقد است من بهمثابة جزء عقلانی شخصیت وظیفه دارد میان ارزشها و کمال اخلاقی فرامن و نیازهای نهاد تعادل برقرار کند و سلامت و بهداشت روان نیز به توانمندی من در برقراری این تعادل بستگی دارد.
برای نمونه چنانچه فرد در برآوردن امیال جنسی سستی بهخرج دهد، رذیلت خمود در نفس او شکل میگیرد، اما تحلیلی که فروید از ارزشهای اخلاقی ارائه میدهد این ارزشها را به رذایلی همچون خمود در نظریۀ ابنمسکویه نزدیک میکند.
قوۀ ناطقه مهمترین نقش را در نفسشناسی ابنمسکویه دارد و سعادت اخلاقی نیز در گرو حاکمیت این قوۀ عقلانی بر سایر قوای نفس است.
همانگونهکه بیان شد تحلیلی که فروید از فرامن و معنای ارزشهای اخلاقی ارائه میدهد تفاوت بنیادینی با معنای این ارزشها در نظریۀ ابنمسکویه دارد.