خلاصة:
مساله تناسخ از دیرباز مورد توجه حکما و فلاسفه بوده است. ملاصدرا، ضمن ارائه تعریفی عام از تناسخ، آن را ابطال نموده است و، با دقت نظر ویژه خود، بحث در مصادیق تناسخ محال را به عوالم دیگر نیز سرایت داده است. به عقیده ملاصدرا، اغلب کسانی که سعی در تبیین معاد جسمانی داشتهاند به نوعی از تناسخ سربرآوردهاند. اما تعریف نفس صدرایی و مبانی علمالنفسی صدرالمتالهین درباره ارتباط نفس و بدن، عملا، راه را بر امکان تناسخ میبندد. ضرورت پرداختن به بحث تناسخ وقتی پررنگتر میشود که به اصول مسلّمی چون رجعت و زنده شدن اموات در این دنیا توجه شود و، در نگاه اول، این امور در دایره تناسخ جای میگیرد. تحقیق حاضر میکوشد تا با شیوه تحلیلی و عقلی، ضمن بررسی تناسخ محال از دیدگاه ملاصدرا، به بازخوانی تعریف نفس صدرایی بهعنوان مبنای مباحث علمالنفسی ملاصدرا بپردازد. بحث تناسخ در حکمت متعالیه نشان میدهد: تناسخ مصطلح صدرایی از تناسخ مصطلح مشهور (تناسخ مطلق) اعم مطلق است و ملاصدرا، با ابطال هرگونه تناسخ غیرملکوتی، در بحث تناسخ، چیزی بیشتر از استحاله تناسخ مشهور را نتیجه میگیرد، در حالی که استحاله عقلی تناسخ ملکی نتیجه قهری مبانی فلسفی صدرایی و لازمه تعریف نفس صدرایی و تبیین خاص ملاصدرا از رابطه نفس و بدن است، زیرا ذات و حقیقت نفس چیزی جز تعلق به بدن نیست و، لذا، بهسادگی نمیتواند متعلق آن تغییر یابد و جابجا شود
Metempsychosis is known as being the concern of philosophers from a long time ago. Among philosophers, Sadra, giving a general description of metempsychosis, has disproved the theory and, applying his special accuracy, has taken the cases of metempsychosis extended to other worlds also. Sadra has viewed most of those trying to explain corporeal resurrection as being led to metempsychosis. Sadra`s definition of the soul and his psychological principles in the ground of the relation of human soul and body, however, is a powerful obstacle against the theory. It should be stated that regarding such definite teachings as returning, raj’at, and reviving the dead in this world, necessity for dealing with metempsychosis would become more obvious; since, at a superficially glance, they seem as the cases of the theory. The present study, using analytical and documentary method and surveying Sadra`s view on the impossible metempsychosis, has sought to reconsider his meaning of the soul as his fundamental statement in the field. As is understood by Sadra`s transcendental teachings, his description of metempsychosis is conceptually more general than it famous and current meaning; the philosopher, disproving every sort of worldly metempsychosis in the field, has concluded impossibility of something more than public meaning of it. While impossibility of worldly metempsychosis may be counted as necessary conclusion of Sadra`s philosophical principles and his requisite ground for definition of the soul and explanation of the relation of the soul and body. The reason why lies in the fact that the reality of the soul is nothing other than its state of being related to the body. Such being the case, the soul`s object, mutu’lliq, may not change simply
ملخص الجهاز:
"بحـث تناسـخ در حکمت متعالیه نشان میدهد: تناسخ مصطلح صدرایی از تناسخ مصطلح مشـهور (تناسخ مطلق ) اعم مطلق است و ملاصدرا، با ابطال هرگونه تناسخ غیرملکـوتی، در بحث تناسخ ، چیزی بیشتر از استحالۀ تناسخ مشـهور را نتیجـه مـیگیـرد، در حالی که استحالۀ عقلی تناسخ ملکی نتیجۀ قهری مبانی فلسفی صدرایی و لازمـۀ تعریف نفس صدرایی و تبیین خاص ملاصدرا از رابطۀ نفس و بدن است ، زیـرا ذات و حقیقت نفس چیزی جز تعلق به بدن نیست و، لذا، به سادگی نمـیتوانـد متعلق آن تغییر یابد و جابجا شود.
مثلا، تعریف دوم ناظر به عقاید برخی ادیان شـرقی و همان تناسخ مشهور است ؛ تعریف چهارم ، که بر نوعی تفارق و دوگانگی میـان نفس و بدن تأکید دارد، بیشتر نـاظر بـه دیـدگاه متکلمـان (تعلـق روح بـه بـدن برزخی) است ؛ طبق تعریف سوم ، عود و بازگشت نفس بـه بـدن پـس از کسـب صلاحیت لازم نیز از اقسام تناسخ باطل شمرده میشود؛ این تعریف ناظر به تبیین برخی حکما؛ غیاث الدین دشتکی از معـاد جسـمانی اسـت (صـدرالدین شـیرازی، ب ١٣٦٠: ٢٧٢)، که ملاصدرا این تبیین را در دایرة تناسخ محال قرار می دهـد و آن را رد میکند.
در خصوص تعریف اول ، ملاصدرا، با تأکید بر استحالۀ ایـن تناسـخ ، تصـریح میکند: خواه انتقال به صورت نزولی باشد، به بدن انسان دیگر (نسخ )، یـا انتقـال به بدن حیوان (مسخ )، یا انتقال به نبات (فسخ ) و یا بـه جمـاد (رسـخ )، و خـواه انتقال به صورت صعودی ـ یعنی برعکس آنچه گفته شد ـ باشد، این انتقال محال است و حتی ادعای انتقال نفس به جرم فلکی در توجیه تعلق نفـوس کودکـان و «متوسطان در عقل » که ابن سینا بدان قائـل اسـت نیـز مفیـد نیسـت ."