خلاصة:
بهطور معمول تجزیه و تحلیل فرار مالیاتی براساس تئوری مطلوبیت انتظاری میباشد و این امر منجر به بسیاری از مسائل کمی و کیفی شده است. در ادبیات فرار مالیاتی این اعتقاد وجود دارد که با افزایش نرخ مالیات، میزان فرار مالیاتی نیز افزایش مییابد، اما دلیل اینکه مودیان از پرداخت مالیات فرار میکنند چیست؟ شواهد کافی برای اثبات نتایج گفته شده وجود ندارد. در این مقاله با استفاده از تئوری چشمانداز که برای اولین بار توسط کانمن و تورسکی در سال 1979 مطرح شده، به بررسی مسئله فرار مالیاتی پرداخته میشود. مقایسهی نتایج حاصل از محاسبات در سناریوهای مختلف احتمالات ارائه شده حاکی از تفاوت بسیار زیاد جرائم مالیاتی بین تئوری چشمانداز و تئوری مطلوبیت انتظاری میباشد. جرایم بهدست آمده با استفاده از تئوری مطلوبیت انتظاری بسیار بزرگتر بوده و همچنین با افزایش احتمال حسابرسی در هر دو نظریه، نرخ جریمهی مالیاتی کاهش مییابد. در سناریوهای ترکیبی افزایش احتمال حسابرسی شدن و افزایش وزن احتمال، محاسبات با استفاده از تئوری چشمانداز، نشان ازکاهش نرخ جرایم مالیاتی و همچنین حساسیت جرایم به وزن احتمال حسابرسی دارند.
Tax evasion analysis is typically based on an expected utility theory (EUT). However، this leads to several qualitative and quantitative puzzles. Literature on tax evasion، it is believed that increasing the tax rate، the tax evasion also increased. So why don’t most of taxpayers evade? There is not enough evidence to prove the above results. In this paper، using the theory by Kahneman and Tversky prospect that was first introduced in 1979، to consider the problem of tax evasion. Compare the results of the calculation of tax crimes، using both theories states that there is big difference between the perspective theory and the theory of expected utility. Crimes obtained obtained by using the theory of expected utility are much larger . Prospect theory with regard to behavioral factors governing the decision to study the behavior of tax payers states as well.
ملخص الجهاز:
1. Prospect theory ٢- بیان مسأله بررسی درصد تمکین در نظام مالیاتی محاسبه شده توسط محققان بیانگر آن است که این رقم از ١٨/٨ درصد در سال ١٣٨١ به ٤٩ درصـد در سـال ١٣٨٨ رسـیده اسـت (شفیعی و کمالی ، ١٣٩٠)که با اهداف برنامه ی پـنجم توسـعه ی اقتصـادی ، اجتمـاعی و فرهنگی کشور (١٣٩٠-١٣٩٤) به منظور قطع کامل وابستگی اعتبارات هزینه ای به عواید نفت و گاز از طریق افزایش سهم درآمدهای عمومی در تأمین اعتبارات هزینه ای دولت و افزایش نسبت مالیات به تولید ناخالص داخلی تا میـزان ١٠ درصـد ایـن رقـم در سـال ١٣٩٢ برابر با ٥/٢٩ بوده است (برآورد ظرفیت بالقوه و تحلیل درآمدهای مالیاتی ١٣٩٣- ١٣٨٩، سازمان امور مالیاتی کشور)، فاصله داشـته اسـت .
از آنجا که علم اقتصاد به تنهایی قادر به تبیین موضوع فرهنگ و تمکـین مالیـاتی نیست ، لذ این علم به کمک علوم دیگر از جمله علم روانشناسی به دنبال آن است تـا بـر فرآیند تصمیم گیری مؤدیان مالیاتی در پرداخت به موقع مالیات ها تأثیر مثبت گذاشته و رفتارها و کنش های آنها را در جهـت مطلـوب هـدایت کنـد و در نتیجـه ارتبـاط آن بـا روانشناسی ، علم جدیدی با عنوان علم اقتصاد رفتاری مطرح شده و یکـی از کاربردهـای مهم آن در جامعه ، استفاده از آن در امر اصلاح رفتارهای مؤدیان مالیاتی در پرداخت بـه موقع مالیات و ارتقای فرهنگ و تمکین مالیاتی است تا به واسطه ی بـه کـارگیری اصـول درست روانشناختی در شناخت ویژگی های مخاطب و برنامه ریزی براسـاس ویژگـی هـای آنها، رسیدن به هدف آسان تر شود (رحمتی ، ١٣٨٧، ص ٣٩).