خلاصة:
در این مقاله، نظریه ابن سینا، توماس آکوئیناس و صدرالمتالهین در زمینه زبان دین، به طور اجمالی نقد و بررسی می شود. نظر ابن سینا در این زمینه اجمالا آن است که متون دینی درباب مبدا و معاد در بسیاری از موارد از باب تمثیل و رمز و کنایه است و ازاین رو باید در این موارد بر خلاف ظاهرشان معنا شوند. توماس آکوئیناس به تمثیل به معنای دیگری روی آورده است. از نظر او «سمیع» و «بصیر» بودن خداوند یا بدان معناست که خداوند خالق سمع و بصر است و یا بدین معناست که خداوند صفاتی دارد که نسبت آنها به وی، همچون نسبت سمع و بصر به انسان است. در این مقاله، ضمن نقد این دو نظریه و نشان دادن اینکه این نظریات برخلاف ارتکاز زبانی اند، نظریه صدرالمتالهین تبیین و بر دو نظریه دیگر ترجیح داده شده است. صدرالمتالهین در این زمینه، به وضع الفاظ برای روح معانی معتقد است. براین اساس هم می توان متون دینی را بر اساس ظاهرشان معنا کرد و هم اینکه از تجسیم و تشبیه صرف در امان ماند.
This paper seeks to review and criticize the theories of three eastern and western scholars, Ibn Sina, Thomas Aquinas and Sadr al-Mutallehin, on the language of religion. Ibn Sina believes that religious texts about the origin and end are in the form of parable and allegory. Therefore, they should not be interpreted based on their surface meaning. Thomas Aquinas, however, deals with allegory in another sense. From his point of view, Gods being "all -Hearing" and "All-Seeing" either means that God is the creator of faculties of hearing and seeing or that God has traits whose relation to him is like the relation of hearing and seeing to mankind. While criticizing these two theories and regarding them contrary to linguistic common sense, this paper explains Sadr al-Mutallehins theory in this regard and prefers it to the above two theories. Sadr al-Mutallehin believes in positing words for the spirit of meanings. Accordingly, one can both interpret religious texts based on their appearance and avoid mere similitude and corporatization.
ملخص الجهاز:
1. نظریه تمثیل ابنسینا ابنسینا در رساله اضحویه خویش، بهصورت نسبتا مفصل به این بحث پرداخته و ضمن بیان مقدماتی، ظاهر متون دینی درباب مبدأ و معاد را رمزی و نمادین و به تعبیری دیگر، تمثیلی و تشبیهی دانسته و بر این باور است که گرچه الفاظ و واژگان قرآنی در بیشتر موارد در معانی حقیقی خود به کار رفتهاند، نه مجازی و استعاری، به دلیل رمزی و تمثیلی بودن ماهیت این متون، باید از حمل عبارات بر معنای ظاهریشان پرهیز کرد و باید از آنها تنها به عنوان پلی برای رسیدن به معانی دیگری که مقصود خداوند است استفاده کرد.
در مقایسه نظر ابنسینا و صدرالمتألهین در این باب، یادآوری این نکته لازم است که هر دو بر این معنا متفقاند که نباید الفاظ قرآن را درباب مبدأ و معاد، بر مصادیق مادی آنها تطبیق کرد؛ اما در تحلیل چگونگی رابطه آنها با معانی مراد و مقصود خداوند، ابنسینا راه رمز و تمثیل را میپیماید، با این توضیح که موضوع له این الفاظ همان مصادیق مادی هستند و در نتیجه تعابیر قرآنی، رمز و نمادی برای مصادیق ماورایی بهشمار میآیند که باید از ظاهر آنها گذر کرد و با نوعی رمزگشایی به معنای مقصود خداوند دست یافت؛ اما صدرالمتألهین همچون عارفان مسلمان بر این باور است که نباید موضوع له حقیقی الفاظ را مصادیق مادی آنها پنداشت، بلکه الفاظی همچون قلم و ماء و عرش و کرسی، دارای دو دسته از مصادیقاند: مصادیق مادی و طبیعی، و مصادیق مجرد و ماورایی که نسبت این دو دسته از مصادیق به یکدیگر همچون نسبت مثل به ممثل است.