خلاصة:
هدف: هدف از این پژوهش، بررسی تطبیقی سه رویکرد علم اجتماعی اسلامی در فضای علمی جمهوری اسلامی ایران بوده است.
روش: برای گردآوری داده ها از «روش اسنادی» و برای بررسی و تطبیق رویکردها از «روش تطبیقی» استفاده شد.
یافته ها: حسین بستان با رویکرد معرفتی، ویژگی اصلی علم اجتماعی اسلامی را بهره گیری از روش اجتهادی می داند. حمید پارسانیا با رویکرد معرفتی ـ فرهنگی، ضمن قائل بودن به وجود علم اجتماعی اسلامی بالفعل، به عوامل درونی(معرفتی) و بیرونی(معرفتی و غیر معرفتی) تولید علم توجه می کند. حسین کچویان نیز با رویکرد تاریخی- اجتماعی، ماهیت انقلاب اسلامی را تعیین کننده ماهیت علم اجتماعی تولیدی می داند.
نتیجه گیری: این سه رویکرد، دارای وجوه شباهت فراوان هستند که برخی بنیانی و مواردی بنایی است. وجوه افتراقی نیز وجود دارد که بیشتر مرتبه ای است؛ به این معنا که رویکردها در مواردی ورود اجمالی یا تفصیلی داشته اند، یا برای آن موارد به یک میزان اهمیت قائل نیستند یا نحوه پرداختشان به موضوع متفاوت است.
Objectives: Comparative study of three Islamic social science approaches in the scientific atmosphere of Islamic republic of Iran.
Method: “Documental Method” is used for data collection in the existing documents. Also، “Comparative Method” is used to study and compare the approaches.
Results: HosseinBostan by an epistemic approach realizes “Ijtehadi” (individual reasoning) method as the main feature of Islamic social science. Hamid Parsania by a cultural-epistemic approach attends the inner (epistemic) and exterior (epistemic and non-epistemic) factors of science production. Also he believes in an existing Islamic social science. HosseinKachooyan on the basis a social-historical approach realizes the nature of Islamic revolution as definer of the social science that should be produced.
Conclusion: These approaches have many similarities together. Some of these similarities are basic and some other is non-basic. Also، these approaches have differences.
ملخص الجهاز:
علم دینی، علم مدرن، علم اجتماعی اسلامی، جامعهشناسی مدرن الف) مقدمه با وجود بداهتانگاریهای رایج در فضای آکادمیک و سیاسی مبنی بر جریان تکخطی تجدد، انقلاب اسلامی ایران به عنوان تحولی در نگرش و بصیرت تاریخی- تمدنی در مقابل تمدن غرب، قصد دارد مسیری غیر از آنچه مدرنیته برای انسان در نظر گرفته است، بگشاید؛ مسیری که احیای حقیقت نفس انسانی است.
برای تحقق این هدف، دو پرسش اصلی که نسبت وثیقی نیز با هم دارند، مطرح شد که در چارچوب مفهومی به تدقیق آنها خواهیم پرداخت: اول، موضع هر یک از رویکردهای علم اجتماعی اسلامی نسبت به علم و جامعهشناسی مدرن چیست؟ دوم، هر یک از آنها، معیار تحقق علم اجتماعی اسلامی را چه میدانند؟ ب) چارچوب مفهومی در سنت علوم اجتماعی مدرن، غالبا برای نشان دادن وجوه شباهت و تفاوت مباحث درون یک علم، از مفهوم پارادایم با وجود معانی مختلف آن استفاده میکنند.
موضوع: موضوع بنیادی علم اجتماعی اسلامی در این رویکرد به نظر میرسد همان موضوع جامعهشناسی مدرن است که مشتمل بر مطالعۀ جامعه، کنشاجتماعی، نهادها و ساختارهای اجتماعی است؛ اما در تعبیر دیگر از موضوع به معنی مسئلۀ تحقیق، آنچه نقش اصلی در گزینش و طرح مسئلۀ تحقیق ایفا میکند، توجه به نیازها و مشکلات جامعه است که خود بر حسب علایق دینی، فرهنگی، گروۀ یا شخصی تعیین میشود.
این رویکرد، دو بخش مبانی و روش را جزء مهمترین معیارهای تحقق علم اجتماعی اسلامی میداند که وجه افتراق آن با علم و جامعهشناسی مدرن را نیز نشان میدهد.