خلاصة:
هرمنوتیک تاریخ بس طولانی دارد که تا زمان یونان باستان قابل رصد و پیگیری است. هرمنوتیک به صورت یک دانش مدون در اثر نهضت اصلاح دینی و مردود شمردن مرجعیت ارباب کلیسا توسط دان هاور مطرح شد. هرمنوتیک دان هاور را هرمنوتیک کلاسیک یا سنتی نامیده اند. پس از او شلایرماخر هرمنوتیک رمانیتک را تحت تاثیر مکتب رمانتیک که عقل گرایی را قبول نداشتند مطرح کرد و توسط شاگردش دیلتای بسیار گسترده شد. با گسترش هرمنوتیک به عنوان دانش فهم متن هایدگر آنرا در مسیر تازهای سوق داد. او با مطرح کردن هرمنوتیک فلسفی، پدیده مطلق فهم را به عنوان یک موضوع فلسفی ارایه داد. بدین ترتیب هرمنوتیک که یک دانش روشی به حساب میآمد به یک موضوع فلسفی تبدیل شد. در میان این سه نوع هرمنوتیک؛ هرمنوتیک فلسفی بیش از همه بر خوانش متون دینی تاثیرگذار است.
ملخص الجهاز:
"زیرا عدهای زیادی از مسیحیان از کلیسایی اصلی جدا شده و مرجعیت کلیسا را مردود شمردند اما آنان(خصوصا مسیحیان آلمانی) برای مراجعه به کتابهای مقدس و فهم آن خود را نیازمند قواعد و اصولی دیدند و هرمنوتیک کلاسیک در واقع واکنشی به این نیاز بود که در بستر عصر روشنگری تکون یافت (پالمر، 1387، ص42).
هرمنوتیک کلاسیک دانشی است که قواعد و اصول تفسیر متون را کشف میکند و در واقع منطق گفتمان یا دانش تفسیر متون است که روش فهم صحیح متن و قواعد ابهامزدایی از متون مبهم را در اختیار خواننده مینهد.
شلایر ماخر با پذیرفتن گرایشهای رمانتیکها، در باب تفسیر متون معتقد بود که بد فهمی امری طبیعی و عادی است و امکان بد فهمی همواره وجود دارد (همان، ص119).
دیلتای با تفکیک موضوع و روش علوم انسانی از طبیعی معتقد بود که به لحاظ روشی هرمنوتیک باید شالوده مطالعه و تفسیر تاریخ و فرهنگ انسانی را فراهم نماید.
تفاوت مهمتری که هرمنوتیک کلاسیک و رمانتیک با هرمنوتیک فلسفی دارد این است که هر دو قسم هرمنوتیک کلاسیک و رمانتیک روش یا منطق گفتمان بوده و نوعی روششناسی به حساب میآیند در حالیکه هرمنوتیک فلسفی با مطرح کردن پدیده فهم، نوعی دانش فلسفی به حساب میآید.
پرسشی که وجود دارد این که آیا معیاری برای پیش داوری و پیش فهمی وجود دارد؟ باید گفت که از آنجا که ارائه معیار، مربوط به مقصود متن و مؤلف میشود، این مکتب اصولا به چنین امری معتقد نیست."