خلاصة:
اصالت بشر یا وجود مسألهای فلسفی است که در طول تاریخ زندگی انسان همواره دغدغه فلاسفه و متفکران غرب و شرق بوده است. اگزیستانسیالیستهای غربی بهخصوص سارتر بر ماهیت فرامادی و فرامعنوی انسان تأکید داشته وجود را بر ماهیت مقدم میدارند؛ حال آنکه ماهیت وجودی انسان در عرفان اسلامی بهخصوص اندیشه و آثار مولوی به ویژه در «غزلیات شمس» دارای دو بعد مادی و معنوی است که ماهیت یا چیستیاش بر وجودش تقدم دارد. یافتههای تحقیق که به روش اسنادی و بررسی توصیفی به دست آمده، بر آن است که تفاوت در تعریف ماهیت انسان نزد سارتر و مولانا موجب شده تا اصالت وجود نزد ایشان متمایز باشد. سارتر با رد الهیات، ماهیت وجودی انسان را نهایتاً اخلاقی میداند که با مرگ پایان میپذیرد. در مقابل مولوی برای وجود انسان دو ماهیت روحانی و مادی میشناسد که با خودآگاهی میتواند با گذر از جهان مادی و رسیدن به دنیای معنوی، به ازلیت و ابدیت دست یابد.
ملخص الجهاز:
عبـدالله نصـري(١٣٧١) در کتـاب «انسـان کامـل » از ديـدگاه مکاتـب مختلف ، علياصغر حلبي(١٣٧٩) در کتـاب «انسـان در مکاتـب غربـي و اسـلام »؛ قاضـي نبيبخش (١٣٨٠) در مقاله «فلسفه وجود در انديشه ملاصدرا و هايدگر»؛ عبدالله جـوادي آملــي(١٣٨٦) در مقالــه «انســان در نگــاه اســلام و اومانيســم »؛ محمدمهــدي شــريعت باقري(١٣٩١) در مقاله خود با عنوان «تطبيق انسان کامل نزد مولـوي و مزلـو»؛ مهـدي سبحانينژاد(١٣٩٣) در مقاله «ماهيت انسان از ديدگاه غرب و اسلام » و ديگـر تحقيقـات همسان سعي کرده اند نگاه فلسفه غربي و کلام اسلامي به ماهيت انسان را مـورد بررسـي قرار دهند، اما آنچه در اين تحقيقات کم تر به آن توجـه شـده ماهيـت انسـان در عرفـان اسلامي و مقايسه آن با اگزيستانسياليسم غربي است ؛ موضوعي کـه مقالـه حاضـر سـعي دارد به آن بپردازد.
فلسفه اصالت بشـر در آمـوزه هـايي گسـترش يافتـه اسـت کـه در جزئيات از يکديگر جدا هستند و تنها در فلسفه اگزيستانس بودن مشترک اند(حسـن زاده ، ١٣٨٩: ٢) اما در تعريف گفته شـده اگزيستانسياليسـم يـا مکتـب اصـالت بشـر، مکتبـي فلسفي است مبني بر اينکه انسان موجودي است که وجود او بر ماهيـت وي تقـدم دارد، بدين معنا که انسان پيش از آنکه جهان اطراف خود را بشناسـد، وجـود مـييابـد؛ يعنـي متوجه وجود خود ميشود و آنگاه در جهان سر بر ميکشد و تعريفي از خود ارائه ميدهد که رسيدنش بدان شناسايي پيش از وجود يافتن او امکان پذير نبود(نوالي، ١٣٧٣: ٢٩).