خلاصة:
این مقاله با هدف بررسی و رتبهبندی عوامل مؤثر بر اهمالکاری در سازمان آموزش و پرورش و استفاده از آموزههای اسلامی برای رفع این آسیب انجام شده است. مقاله از نظر هدف کاربردی و روش آن ترکیبی از نوع اکتشافی است. مدلیابی آن براساس الگوی مفهومی و معادلات ساختاری میباشد.
گردآوری اطلاعات بخش کیفی با روش شبکه متخصصان و ابزار مصاحبه نیمهساختاریافته تا حد اشباع و در بخش کمی دو پرسشنامه با تأیید روایی و پایایی انجام شد. تجزیه و تحلیل دادهها در بخش کیفی با استفاده از نرمافزار NVIVO10 و تحلیل محتوای استقرایی و در بخش کمّی از معادلات ساختاری و درخت تصمیم CRT به کمک نرمافزارهای SPSS23 و AMOS18 انجام شد.
براساس نتایج تحلیل مسیر بیشترین تأثیر بر اهمالکاری مربوط به عوامل برونسازمانی است؛ بنابراین مهمترین راه کاهش اهمالکاری تعمیق و اعتلای فرهنگ ناب اسلامی در سازمان است؛ ازاینرو با تعلیم آموزههای اسلامی و معرفی و ارائۀ الگوها و مصادیق بارز اسلامی میتوان اهمالکاری در سازمان را کاهش داد.
ملخص الجهاز:
رسیدن به وادی حیرت و سرگردانی (همان، ص365)، آسیب روانی (آقاتهرانی، 1382، ص39)، بیهودگی و بطالت عمر (قمی، 1381، ص360)، ترس از شکست، مخدوش شدن وجهه افراد در میان دوستان (اکینسولا و همکاران، 2007، ص364)، نارضایتی از وضع موجود، تسلط نداشتن بر کار، نگرش منفی به کار، نگرش غیرواقعبینانه از دیگران، احساس مسئولیت نداشتن در برابر دیگران، لجبازی با دیگران، اهمالکاری و پرخاشگری انفعالی، برچسب زدن به این و آن، ضرر و زیان (بهپژوه، 1391، ص22) بیماری دقیقه آخر، انگیزه نداشتن برای کار، نبود مهارت، سرپیچی و نداشتن سازماندهی (بهشتیفر و حسینیفر، 1390، ص42) ناسازگاری شغلی (نویل، 2007، ص4)، دشواری در تصمیمگیری (گروب، 2008، ص2)، وابستگی (بهشتیفر و حسینیفر، 1390، ص43) و همچنین وجود چالشها و مشکلات متعددی که سازمان آموزش و پرورش بهعنوان مجری تعلیم و تربیت رسمی کشور با آن روبهروست، و مهمترین آنها عبارتاند از: وارداتی بودن نظام آموزشی، ضعف و ناتوانی در پاسخگویی مناسب به نیازهای فردی و اجتماعی متربیان، نبودن تعامل و ارتباط اثربخش با دیگر بخشهای فرهنگی جامعه، نبود جامعنگری در فرایند سیاستگذاری، برنامهریزی و اجرا و دچار شدن به یکسونگری و اعمال اصلاحات جزئی و حتی صوری، نبودن همسویی و ارتباط معنادار میان کوششهای اصلاحی صورت پذیرفته با یکدیگر و در نتیجه وجود ناهماهنگی (و حتی ناسازگاری) آشکار بین سیاستها و برنامههای اصلاحی در بخشهای گوناگون و زمانهای مختلف، ضعف ارتباط مشخص با سیاستها و آرمانهای توسعۀ همهجانبۀ کشور در چشماندازی بلندمدت (آلحسینی و همکاران، 1391، ص103؛ سند تحول بنیادین، 1390، ص22)، اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش را بیش از پیش نمایان میکند.