خلاصة:
در ﻣﻴﺎن ﻣﺠﻤﻮع کائنات، «اﻧﺴﺎن»، کانون توجه اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان، ﻓﻼﺳﻔﻪ و ﻋﺮﻓﺎ بوده، ایشان سعی در ﺷﻨﺎﺧﺖ اﺑﻌﺎد وﺟﻮدی او داﺷﺘﻪاند و روح اﻧﺴﺎن را از نظر ذات، ﺻﻔﺎت و اﻓﻌﺎل، ﻣﻈﻬﺮ ﺗﺠﻠﻲ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺧﻮاﻧﺪﻩاﻧﺪ؛ ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ که ﺷﻨﺎﺧﺖ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻧﻔﺲ، ﻣﻘﺪم ﺑﺮ ﻣﻌﺮﻓﺖ رب و ﻳﻜﻲ از راههای ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻗﺮار دادﻩ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. در این میان، صدرالمتألهین، انسان را نسخه عنصری جامع جمیع عوالم معرفی کرده، حقیقت او را نفس ناطقهاش میداند که قابلیت تبدیل شدن به نفس قدسی را دارد. این حکیم متأله معتقد است حقیقت این عصاره خلقت به طور کامل قابل شناسایی نیست؛ زیرا طبق حرکت جوهری، نفس، مدام در حال تغییر و اشتداد بوده، آناً فآناً در حال شدن و رسیدن به کمال مطلوب است و هر آن در حال آمد و شد در اکوان مختلف وجودی است؛ لذا ماهیت ثابت مشخصی برای او قابل لحاظ نخواهد بود. پس بدیهی است شناخت حقیقت چنین موجودی که در مرتبهای خاص توقف ندارد و همواره در حال تحول و تکامل است، بسیار دشوار بوده، همین صعوبت، سبب ظهور دیدگاههای مختلف گردیده است. اما از آنجا که لازمه هر حرکتی غایت و جهت است، هرچند نفس انسانی ماهیت ثابتی ندارد، به سوی غایت و ثباتی رو مینهد و از نظر صدرا رسیدن به مدارج بالاتر و مقام عندیت، غایت اوست. در این نوشتار بر آنیم تا حقیقت سیال انسان را در پرتو حرکت جوهری، و مثال خدا شدن او را با توجه به نظام فلسفی صدرالمتألهین، با روش تحلیلی ـ توصیفی بررسی کرده، نتایج مترتب بر آن را ترسیم نماییم
ملخص الجهاز:
این حکیم متأله معتقد است حقیقت این عصاره خلقت به طور کامل قابل شناسایی نیست؛ زیرا طبق حرکت جوهری، نفس، مدام در حال تغییر و اشتداد بوده، آنا فآنا در حال شدن و رسیدن به کمال مطلوب است و هر آن در حال آمد و شد در اکوان مختلف وجودی است؛ لذا ماهیت ثابت مشخصی برای او قابل لحاظ نخواهد بود.
اهمیت بحث حرکت جوهری در موضوع این نوشتار از آن نظر است که وقتی انسان در ظل عنایت حضرت حق پا به عرصه وجود نهاد، اگرچه در قوس نزول در رتبه انسان و به صورت آدمی آفریده شد، در قوس صعود، تعیین مرتبه و صورتش به اختیار خود او و بر اساس ملکات کسبشدهاش در این دنیاست و برای نیل به غایتالقصوی، آنچه بالضروره دستگیر انسان است، تنها علم و عمل است که به مثابه دو بال پرواز انسان تا ملکوت خداگونه شدن به شمار میآید.
از آنجا که انسان کون جامع بالقوه است و به کارکردهای عقل نظری و عقل عملی، تحصل به انواع بالفعل دارد (همو، 1382، الحکمۀ المشرقیۀ ذیل اشراق ثامن: 200) و از طرفی، تشخص کل شیء بصورته و فصله الاخیر و تشخص کل شیء بوجوده الخاص (همان، مشهد رابع: 1-2)، میتوان گفت انسان بر اساس حرکت جوهری، همواره در تحول و تکامل است و از عالمی به عالم دیگر، و از مرتبهای به مرتبه دیگر منتقل میشود و با هریک از این عوالم و مراتب هستی متحد شده، سیر تکاملی او تا جایی استمرار مییابد که به یک عالم عقلی، مشابه عالم عینی تبدیل میگردد.