خلاصة:
هدف از این پژوهش، مقایسه مولفههای تفکر فلسفی در داستانهای طنز منتخب از متون کهن و معاصر ادب فارسی است. به منظور دستیابی به این هدف، یک داستان از کتاب مثنوی مولوی و یک داستان از کتاب طنز و شوخطبعی ملانصرالدین اثر عمران صلاحی گزینش و مورد تحلیل و مقایسه قرار گرفتند. ملاک مقایسه، مولفههای تفکر فلسفی از دیدگاه لیپمن است که این مولفهها در مراحل نخست پژوهش پس از مطالعه آثار لیپمن شناسایی و به سه گروه مولفههای تفکر انتقادی، خلاق و مراقبتی تقسیمبندی شدند. در گام بعد، به کمک روش «تحلیل محتوای قیاسی» و با توجه به چهارچوب نظری فراهمشده در بخش نخست، مولفههای تفکر فلسفی در شخصیتهای داستانها شناسایی و تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان داد که در بعد تفکر انتقادی، داستان گزینش شده از مثنوی (روباه و درازگوش در بارگاه شیر) غنای بیشتری داشته و حضور دو مولفه داوری صحیح و حساسیت به زمینه در این داستان، توان بیشتری در تقویت تفکر انتقادی به آن بخشیده است. در بعد تفکر خلاق و تفکر مراقبتی نیز داستان منتخب از طنز و شوخ طبعی ملانصرالدین (بزرگ شهر) ، به دلیل برخوردار بودن از مولفه هایی چون استقلال، نوآوری، آزمون گری، شگفتی و تخیل در بعد تفکر خلاق و مولفههای تفکر فعال و تفکر هنجاری در بعد مراقبتی، بستر مناسبی را در پرورش تفکر فلسفی فراهم میآورد. بنابراین، هر دو داستان به دلیل آنکه حاوی مولفههایی در زمینه ابعاد گوناگون تفکر فلسفیاند، از توانایی لازم در پرورش این نوع تفکر برخوردار بوده و میتوان در حلقههای کندوکاو از آنها بهره برد.
ملخص الجهاز:
یافتههای پژوهش نشان داد که در بعد تفکر انتقادی، داستان گزینش شده از مثنوی (روباه و درازگوش در بارگاه شیر) غنای بیشتری داشته و حضور دو مؤلفه داوری صحیح و حساسیت به زمینه در این داستان، توان بیشتری در تقویت تفکر انتقادی به آن بخشیده است.
در تحلیل داستانها، دیدگاه لیپمن از این نظر اهمیت دارد که وی پیشگام جنبش فلسفه برای کودکان بوده و برای نخستین بار «با اضافه کردن تفکر مراقبتی (مسئولانه) به انواع دیگر تفکر، تلاشی در جهت ایجاد خوشبختی و دموکراسی در جامعه از خود نشان داده و رویکرد انسانیتری نسبت به مهارتهای تفکر دارد» (ترن، 2013).
بازنگری پژوهشهای انجام شده برخی پژوهشهای صورت گرفته در زمینه برنامه فلسفه برای کودکان که با موضوع و اهداف پژوهش حاضر مرتبطاند، عبارتاند از: پناهی (1390) در مقاله «بررسی و مقایسه شیوه آموزش تفکر نزد فریدالدین عطار و متیو لیپمن» به این نتیجه دست یافت که دیدگاه عطار و لیپمن در زمینه موضوع آموزش (فلسفه)، هدف آموزش (ارتقای تفکر و اتخاذ تصمیم آزادانه برای خود) و شیوه آموزش، شباهت زیادی با هم دارند، بهگونهای که عطار نیز همچون لیپمن با استفاده از شیوه قصهگویی به پرورش تفکر پرداخته و شخصیتهای داستانهایش با یکدیگر گفتوگو میکنند و سؤالات تفکربرانگیز و فلسفی از یکدیگر میپرسند.
) یافتههای پژوهش باهمنگری و مقایسه درباره نتایج تحلیل داستانهای روباه و درازگوش در بارگاه شیر و بزرگ شهر نشان میدهد که هر دو داستان در هریک از ابعاد تفکر فلسفی دست کم یک مؤلفه را در خود جای دادهاند.