خلاصة:
حقیقت معرفت از دیرباز مورد توجه فیلسوفان و معرفت شناسان بوده و تعریف رایج از معرفت «باور صادق موجّه» بوده است. اغلب معرفت شناسان در باب توجیه، مبناگروی یا انسجامگروی را در پیش گرفتند. حکمای مسلمان، در مولفهی صدق، نظریهی مطابقت و در مولفهی توجیه، مبناگروی را روش خود قرار دادند. ملاصدرا با توجه به وجودی دانستن علم و تاکید بر نقش برهان و کشف در رسیدن به معرفت، به یک نظریه ترکیبی در باب توجیه دست یافته است که صرفا مبناگروی یا انسجام گروی نیست. در این نظریه برهان و کشف(تزکیه نفس) نقش اعدادی در مواجهه وجودی با وجود مجرد و در نتیجه توجیه باور دارند.مبناگروی ملاصدرا در حیطه علم حصولی به معنای وجود دو نوع گزاره پایه و غیرپایه است که گزارههای غیرپایه به گزاره پایه متکی است. انسجامگروی او به معنایاین است باید معارف حصولی با معارف حضوری و نیز معارف حضوری با معارف حصولی سازگار باشند. در این نظریه، حقیقت برهان و کشف یک چیز است و آن مواجهه حضوری با معلوم است، که یا محصول برهان و یا تزکیه نفس(کشف) است، به گونهای که هر دو وجود عالم را ارتقاء داده و وی را در حضور معلوم می نشاند و اتحاد عالم و معلوم محقق می گردد.
ملخص الجهاز:
ملاصدرا، باتوجهبه وجودی دانستن علم و تأکید بر نقش برهان و کشف در رسیدن به معرفت، به یک نظریۀ ترکیبی درباب توجیه دست یافته است که صرفا مبناگروی یا انسجامگروی نیست.
بیشتر شارحان حکمت متعالیه، باتوجهبه روش و آثار منطقی و فلسفی ملاصدرا، او را مبناگرا دانستهاند؛ اما باتوجهبه روش متفاوت ارزیابی گزارهها و تأکید بر نقش و جایگاه متفاوت برهان و کشف در رسیدن به معرفت و ازطرفدیگر با وجودی دانستن علم و تحویل علم حصولی به حضوری، مدل معرفتشناسی ملاصدرا با فلاسفۀ مسلمان متفاوت است.
آیا ملاصدرا در توجیه گزارهها تکروشی است و فقط بر برهان تکیه میکند یا اینکه او برای توجیه از غیر برهان هم کمک میگیرد؟ نقش هریک از برهان، کشفوشهود، و وحی در فرایند موجهسازی چیست؟ برای پاسخ به این سؤالات باید تمایز حکمت متعالیه با مکاتب فلسفی دیگر روشن شود.
الگوی حل مسئله در دانشهای تجربی الگویی مکانیکی است، اما در دانشهای دینی الگویی دینامیکی است و این باعث میشود که نتوان حکم دانش تجربی را به دانش دینی سرایت داد (عبادی 1393: 42-48)؛ ثانیا، شواهدی نیز وجود دارد که نمیتوان باتوجهبه آن بین دو مقام تفکیک قائل شد و درنتیجه روش ملاصدرا درمقام داوری را صرفا مبتنیبر برهان دانست.
در نقد این دیدگاه باید گفت توجیه اصالت وجود و سایر مسائل فلسفی بهواسطۀ سایر گزارههای غیرپایه بهدست نیامده است که بتوان ملاصدرا را انسجامگرا دانست، بلکه باتوجهبه گزارههای پایه و کشفوشهود آنها اثبات شده است.