خلاصة:
موضوع مقاله حاضر، بررسی زمینه های زبانی تاریخی پیدایش زبان روشنفکری در غرب است. برای اولین بار، زبان و مفاهیم روشنفکری در جوامع غربی، آن هم در قالب شکل زندگی مدرن کاربرد یافته اند. از این رو، «زبان روشنفکری» در کاربرد معمول آن، از زمینه ی زبانی تاریخی خود، یعنی آن چه «شکل زندگی مدرن» می نامیم، جدا نیست. در این نوشتار، توجه به تحول شکل زندگی مسیحی به عنوان زمینه ای فرهنگی/ زبانی که به وجود آورنده ی مدرنیته و زبان روشنفکری است، دارای اهمیت خاص است. به عبارت دیگر، طرح زبان روشنفکری در شکل زندگی مدرن، به واسطه ی بستر تاریخی و جغرافیایی اروپا، در تجربه ای خاص که همان شکل زندگی مسیحی است، محصور شده و امکانات و ظرفیت های این زبان از تاریخ و فرهنگ مسیحی ناشی شده است. زیرا، مفروض این است که شکل زندگی و زبان مسیحی، قابلیت این را داشته که شکل زندگی مدرن و زبان روشنفکری را پدید آورد. بنابراین، به منظور توصیف زبان روشنفکری در غرب، توجه به شکل زندگی مسیحی و تحول آن، مدخلی مناسب است تا از این طریق به هدف مورد نظر دست یافت.
ملخص الجهاز:
بنابراين ، به منظور توصيف زبان روشنفکري در غرب ، توجه به شکل زندگي مسيحي * دانشيار گروه علوم سياسي و تحول آن ، مدخلي مناسب است تا از اين طريق به هدف مورد نظر دست يافت .
از اين رو، پرسش اصلي آن است که : پيدايش زبان روشنفکري در غرب از چه شرايط زباني -تاريخي ناشي شده است ؟ براي دست يابي به چنين هدفي ، ابتدا فراتر از زندگي و زبان مدرن رفته و به دوره ي حاکميت زبان و انديشه ي مسيحي بر مي گرديم .
زبان روشنفکري نيز از يک سو مهر تجربه هاي تاريخي - زباني جوامع مسيحي - اروپايي را بر خود دارد و از سوي ديگر، بستري براي فرهنگ و انديشه ي نو و متمايز از گذشته محسوب مي شود.
انسان گرايان اين دوره با روي آوردن به سوي فلسفه ي يوناني ، هژموني زبان ديني حاکم بر جريان انديشه را فرو مي ريزند، به علاوه روند ايجاد تمايز مجدد ميان دين و سياست که از قرن دوازدهم آغاز شده بود، در اين دوره بيشتر نمايان مي شود و مقدمه ي جنبش اصلاح دين را فراهم مي کند.
در واقع با استمرار مناسبات دين و دنيا، آن گونه که در آموزه هاي نخستين مسيحي وجود داشت ، بينش فلسفي جديدي از رابطه انسان و جهان پديد آمد که در سطح سياسي و اجتماعي به تدوين زبان روشنفکري انجاميد.