خلاصة:
توجه به «محبت» بمثابه یک مولفه سیاسی ـ اجتماعی را می توان یکی از نوآوری ها و ابداعات علمی در حوزه فلسفه سیاسی مسلمانان عنوان نمود که بگونه ای انکارناشدنی با مبانی و ارزش های دینی ایشان پیوند خورده است.
در این میان، موضوعات بسیار زیادی در حوزه محبت صورت گرفته است که دو مساله ماهیت محبت و کارکردهای سیاسی ـ اجتماعی آن در مدینه آرمانی مورد نظر ایشان از اهمیت ویژه ای برخوردارند.
سه اصل حرکت حبی (ابتنای نظام خلقت بر محبت)، سریان حبی (جریان مولفه محبت در نظام آفرینش) و در نهایت تالیف حبی (ساخت اجتماع بشری بر پایه محبت)، مهمترین نظریات فیلسوفان سیاسی مسلمان در خصوص ماهیت محبت بشمار می آید.
مهمترین کارکردهای سیاسی ـ اجتماعی محبت در مدینه فاضله مورد نظر متفکران حوزه فلسفه سیاسی در اسلام را می توان در مواردی همچون کمال بخشی و سعادت آفرینی به جامعه انسانی، پذیرش لباس جایگزینی به جای اصل عدالت در مناسبات جامعه انسانی، نقش آفرینی بمثابه محور مناسبات میان حاکمان و حکومت شوندگان و در نهایت، امکان بهره گیری از آن به عنوان مصدر و منبع الزام و فراتر از آن، التزام سیاسی، مورد بحث و بررسی قرار داد.
ملخص الجهاز:
مهمترین کارکردهای سیاسی ـ اجتماعی محبت در مدینه فاضله مورد نظر متفکران حوزه فلسفه سیاسی در اسلام را میتوان در مواردی همچون کمالبخشی و سعادتآفرینی به جامعه انسانی، پذیرش لباس جایگزینی بهجای اصل عدالت در مناسبات جامعه انسانی، نقشآفرینی بمثابه محور مناسبات میان حاکمان و حکومتشوندگان و در نهایت، امکان بهرهگیری از آن بهعنوان مصدر و منبع الزام و فراتر از آن، التزام سیاسی، مورد بحث و بررسی قرار داد.
در هر حال، احصای نظریات فیلسوفان سیاسی مسلمان نشاندهنده توجه ایشان به این مهم و تلاش برای سریان نتایج انتزاعی یادشده به حوزه عملیاتی نظامسازی و کاربست آن در بطن نظام کمال مطلوب سیاسی خویشتن است؛ چراکه از دید ایشان در واقع نقش زیرساختی محبت در ساختمان تعاملات اجتماعی، بسیار مهم ارزیابی شده و در نتیجه منجر به تأثیرپذیری بسیاری از حوزههای حیات بشری و بسیاری از الگوها و روندهای «نظمسازانه» مرتبط با حیات اجتماعی انسانی از اقتضائات «محبتمحوری» خواهد گردید.
4. مهمترین کارکردهای سیاسی ـ اجتماعی محبت در مدینه فاضله مورد نظر متفکران حوزه فلسفه سیاسی در اسلام را میتوان در مواردی همچون کمالبخشی و سعادتآفرینی به جامعه انسانی، پذیرش لباس جایگزینی بهجای اصل عدالت در مناسبات جامعه انسانی، نقشآفرینی بمثابه محور مناسبات میان حاکمان و حکومتشوندگان و در نهایت، امکان بهرهگیری از آن بهعنوان مصدر و منبع الزام و فراتر از آن التزام سیاسی مورد بحث و بررسی قرار داد.