ملخص الجهاز:
"پس از نزدیک به یک قرن تلاش در جهتسکولاریزه کردن جامعه و دولت، روشنفکران عرب،به گفته محمدحسنین هیکل که خود نیز در آغاز سکولار بود، متوجه چهار حقیقتیکی تلختر از دیگری شدند: نخست: درحقیقت غربخواهان رشد سکولاریزم و تفکر علمی و عالمان سکولار نیست، بلکه درپی تامین و تربیت کادری از کارمندان بلهقربانگوست; افرادی به نژاد عرب، اما به تفکر غربی.
عبدالرازق در این کتاب میکوشد به دو سؤال اساسی پاسخ دهد: آیا خلافت اصلی از اصول دین اسلامی است؟ دیگر آنکه آیا امروزه اسلام یا ادیان دیگر میتوانند چونان نظامی سیاسی به کار گرفته شوند؟ اگر این سؤالات در میان متفکران مصری پیش از او نیز مطرح شده بود، این بار رنگ و صبغه دیگری داشت و عبدالرازق، که آموخته فرهنگ شرق و غرب بود، میکوشید تمام جوانب این مساله را بشکافد و بازگوید.
» آیا علی عبدالرازق از نظرات خود بازگشتیا آنکه تفسیر دیگران از آرای او خطا بود؟ مصطفی کمال چونان «بزرگترین پیشوای روزگار» از سوی سکولاریستهای عرب معرفی شد و تفکیک میان دین و سیاست او مورد تقدیر قرار گرفت «المقتطف» عمل او را گامی در جهت پیشرفت تلقی کرد بویژه آنکه دین امری است میان مخلوق و خالق خود، حال آنکه سیاست روابط انسانها را با یکدیگر تنظیم میکند و...
دوران ناصر، برای اخوان المسلمین دوران پرتشنجی بود و آنان کوشیدند طرحی کامل از آنچه بایست در جامعه اسلامی اجرا شود ارائه کنند، اما به دلیل رویکردهای سکولاریستی ناصر، این طرحها شکستخورد و برخی از سران اخوان به دست او اعدام شدند."