"اگر من بجای او بودم،بیدرنگ دزدان را میگرفتم و سر می بریدم!» شاه عباس از گفتار او و رفتار داروغه در غضب شد،ولی خشم خود را پنهان کرد و بشیرفروش گفت که روز دیگر بدر دولتخانه رود،از قراولان شاه بخواهد که او را نزد عباس برند.
میرزا مصطفی بپای شاه افتاد و استدعا کرد که شاه همهء دارائیش را بگیرد،ولی از آن تخت روان چشم پوشد،زیرا که دارائی واقعیش درون این تخت است.
او را بار دیگر نزد خود خوانده و پرسید که چرا آن لباس کهنه و ظرفهای بیفایده را با این همه دقت درون تخت روان پنهان کرده است.
ناصر خسرو در سفرنامهء خود در بیان زیارت مشاهد عکا گوید: «روز شنبهء بیست و سیوم شعبان سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه اول روز زیارت قبر عک کردم که بانی شهرستان او بوده است و او یکی از بزرگان و صالحان بود»."