خلاصة:
حضرت موسی(ع)، در مسـیر هـدایت قـوم بنـی اسـرائیل به سـوی خداونـد، معجـزات متعـددی را در حقانیـت طریـق خـود و ابطال مسـیر مخالفـان عرضـه کـرده اسـت . یکـی از ایـن معجـزات ، تبدیل شـدن عصـای آن حضـرت (ع) بـه مـاری بـزرگ در برابــر ســحر ســاحران اســت . ایــن معجــزه در تفاســیر فــریقین ، دارای دو نــوع تفســیر متفــاوت اســت : ١- عصــای موســی(ع)، ادوات سـحر سـاحران را بلعیــد و اثـری از آن هــا بـاقی نگذاشــت ؛ ٢- عصـای موســی(ع) سـحر و افــک سـاحران را بلعیــد و ابزارها به حالت نخست برگشتند.
مقاله حاضـر بـا روش تحلیـل محتـوای کیفـی (از نـوع تحلیلـی-توصـیفی) بـه شـیوه مطالعـه انتقـادی - تطبیقـی تمـامی دلایل این دو دیـدگاه در تفاسـیر فـریقین را مـورد بررسـی قـرار داده و پـس از تحلیـل و نقـد دو دیـدگاه یادشـده ، بـا اسـتناد به دلایل عقلی و نقلی سازگاری میان این دو دیدگاه را اثبات و نتیجتا به دیدگاه نو در حل مساله دست یافته است .
ملخص الجهاز:
(حائریتهرانی، 1372: ج5/8) در مقابل، دیدگاه مدافع بلعیده شدن سحر و نه ادوات بر آن است که بعد از محاجه، خداوند فرمود: (وأوحینا إلی موسی أن ألق عصاک فإذا هی تلقف ما یأفکون فوقع الحق وبطل ما کانوا یعملون(؛ یعنی آنچه ساحران انجام دادند و عمل آنها به شمار میآمد، باطل گردید؛ (وبطل ما کانوا یعملون( نه «زهق الباطل» تا گفته شود که «زهق الباطل» قابل انطباق بر خوردن چوب و عصا است؛ زیرا آنچه که ساحران انجام دادند، طناب و طناببافی و چوب و چوبتراشی نبود؛ زیرا تراشیدن و بافتن چوب و طناب را افرادی دیگر انجام دادند؛ بلکه ساحران طناب و چوب را بهصورت مار درآوردند.
(جوادیآملی، 1392: ج29/655-654؛ ذیل آیه 69 طه) پس حاصل کلام این دیدگاه آن است که از ظهور آیات (ما جئتم به السحر إن الله سیبطله(، (تلقف ما صنعوا إنما صنعوا کید ساحر( و (هی تلقف ما یأفکون( برمیآید آنچه خورده و باطل شده، سحر است و ادوات به حالت نخست خود برگشتند.
بااینوجود، اگر فرضا حتی روایتی صحیح نیز دراینباره وجود داشته باشد باید کاملا مشخص شود که آنچه که عصای موسی( خورده، خود سحر بوده یا چوب و طناب؟ (جوادیآملی، 1392: ج29/656؛ ذیل آیة 69 طه) بااینحال، میتوان گفت که افزون بر اثبات اعتبار تفسیر منسوب به امام حسن عسکری( توسط برخی أثرا و رد دلایل خویی (تبریزی، 1426: 252-225)، حقیقتا ظهور روایت بهویژه با تأکید بر عبارت «و لا تبقیا له عینا و لا أثرا» و ادامة آن، به خوردن و بلعیده شدن شخص یاد شده بهنحو کاملا روشنی اشاره دارد و لذا اشکال یاد شده بیمورد است.