خلاصة:
حافظ از جمله شاعران صورتگرای ایرانی است که باوجود وابسته نبودن به طریقت عرفانی خاصّی، هنرمندانه از مضامین و مفاهیم عرفانی در اشعارش بهره جسته است. مکتب ابنعربی نیز از حدود قرن هفتم، مکتب مسلّط بر عرفان ایرانی بوده و فضای فرهنگی جامعه را از عناصر و موضوعات عرفان نظری پر کرده است. در این مقاله برآنیم تا با استفاده از شواهد تاریخی اثبات کنیم که حافظ با مفاهیم مکتب ابنعربی آشنا بوده و بهگونهای صورتگرایانه آنها را در اشعارش بهکار برده است. حلقة اتّصال حافظ با مکتب ابنعربی را میتوان با غور در زندگی و آثار اشخاصی چون امینالدّین بلیّانی، خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، اوحدی مراغهای، میرسیّدشریف جرجانی، رکنالدّین شیرازی، فخرالدّین عراقی، ابن فارض و برخی دیگر از ادیبان و عارفان وحدت وجودی و حتّی تحرّکات فرهنگی سلسلههایی نظیر آل جلایر بهدست آورد. روش این پژوهش به صورت کتابخانهای و بدینگونه است که با ارائة مدارک متنی و تاریخی ابتدا تأثیرپذیری اشخاص مذکور از مکتب ابنعربی را روشن میسازیم و سپس با تبیین تاریخی ارتباط میان آنها و حافظ، فرضیة خود را اثبات میکنیم.
ملخص الجهاز:
حلقۀ اتصال حافظ با مکتب ابن عربی را می توان با غور در زندگی و آثار اشخاصی چون امین الدین بلیانی، خواجوی کرمانی ، سلمان ساوجی ، اوحدی مراغه ای، میرسیدشریف جرجانی ، رکن الدین شیرازی ، فخرالدین عراقی ، ابن فارض و برخی دیگر از ادیبان و عارفان وحدت وجودی و حتی تحرکات فرهنگی سلسله هایی نظیر آل جلایر به دست آورد.
دگـر بقیــة ابدال شیخ امـین الدیـــن که یمــن همت او کارهـای بسته گشاد (حافظ ، ۱۳۸۱ش ، ص ۷۵۱) بدین ترتیب امین الدین از اشخاص مهم و مورد احترام خواجو و حافظ بوده و حتـی حافظ ابیاتی از امین الدین را مستقیما اخذ و اقتباس کرده و در دیوان خویش به کار بـرده است (مقدمة حسن لی ؛ برکت بر بلیانی ، ۱۳۸۷ش ، صص ۲۳-۲۱) و اگر اثبـات شـود کـه شیخ بلیانی ، عارفی وحدت وجودی بوده ، موضـوع تأثیرپـذیری کلـی حـافظ از عرفـان محیی الدینی نیز اثبات شده است .
در اشعار شیخ امین الدین ابیاتی که مستقیما به مباحث مکتب ابن عربی پرداخته اند، فراوان است و ما فقط در اینجا برای اثبات این موضوع ذیل عناوینی کوتاه برخی اشـعار شیخ را نقل می کنیم : / وحدت وجود کونین جز وجود تجلی عشق نیست (بلیانی ، ۱۳۸۷ش ، ص ۴۸) ذرات دو عالم همه جاننـد و جهانند در پرده نهانند و پس پرده عیانند پنهان ز ظهورنـد و معـری ز نهاننـد فارغ ز زمانند و مبــری ز مکانند صدنقش نمودند و همانند که بودند چون شعبده بازند نماینـد و نمانند (همان ، ص ۱۰۵).